مردانگی امیرالمومنین(ع)ازدیدگاه استادشهیدمطهری

21 تیر 1395 نظرات (0) بازدید :

مردانگی امیرالمومنین(ع)ازدیدگاه استادشهیدمطهری

على از مردانى است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه، و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است. شايد در تمام قرون و اعصار جاذبه و دافعه‏اى به نيرومندى جاذبه و دافعه على پيدا نكنيم. دوستانى دارد عجيب، تاريخى، فداكار، باگذشت؛ از عشق او همچون شعله‏هايى از خرمنى آتش، سوزان و پرفروغ‏اند؛ جان دادن در راه او را آرمان و افتخار مى‏شمارند و در دوستى او همه چيز را فراموش كرده‏اند. از مرگ على ساليان بلكه قرونى گذشت اما اين جاذبه همچنان پرتو مى‏افكند و چشمها را به سوى خويش خيره مى‏سازد.
در دوران زندگى‏اش عناصر شريف و نجيب، خداپرستانى فداكار و بى‏طمع، مردمى باگذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق گرد محور وجودش چرخيدند كه هر كدام تاريخچه‏اى آموزنده دارند، و پس از مرگش در دوران خلافت معاويه و امويان جمعيتهاى زيادى به جرم دوستى او در سخت‏ترين شكنجه‏ها قرار گرفتند اما قدمى را در دوستى و عشق على كوتاه نيامدند و تا پاى جان ايستادند. ساير شخصيتهاى جهان، با مرگشان همه چيزها مى‏ميرد و با جسمشان در زير خاكها پنهان مى‏گردد اما مردان حقيقت خود مى‏ميرند ولى مكتب و عشقها كه برمى‏انگيزند با گذشت قرون تابنده‏تر مى‏گردد.
ما در تاريخ مى‏خوانيم كه سالها بلكه قرنها پس از مرگ على افرادى با جان از ناوك دشمنانش استقبال مى‏كنند.
از جمله مجذوبين و شيفتگان على، ميثم تمّار را مى‏بينيم كه بيست سال پس از شهادت مولى‏ بر سر چوبه‏دار از على و فضايل و سجاياى انسانى او سخن مى‏گويد. در آن ايامى كه سرتاسر مملكت اسلامى در خفقان فرو رفته، تمام آزاديها كشته شده و نفسها در سينه زندانى شده است و سكوتى مرگبار همچون غبار مرگ بر چهره‏ها نشسته است، او از بالاى‏دار فرياد برمى‏آورد كه بياييد از على برايتان بگويم. مردم از اطراف براى شنيدن سخنان ميثم هجوم آوردند. حكومت قدّاره بند اموى كه منافع خود را در خطر مى‏بيند، دستور مى‏دهد كه بر دهانش لجام زدند و پس از چند روزى هم به حياتش خاتمه دادند. تاريخ از اين قبيل شيفتگان براى على بسيار سراغ دارد. اين جذبه‏ها اختصاصى به عصرى دون عصرى ندارد. در تمام اعصار جلوه‏هايى از آن جذبه‏هاى نيرومند مى‏بينيم كه سخت كارگر افتاده است.
از جمله دیگر مجذوبین علی علیه السلام مردى است به نام ابن سِكّيت از علما و بزرگان ادب عربى است و هنوز هم در رديف صاحب نظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده مى‏شود. اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسى مى‏زيسته (در حدود دويست سال بعد از شهادت على). در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است اما چون بسيار فاضل و برجسته بود، متوكل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد. يك روز كه بچه‏هاى متوكل به حضورش آمدند و ابن سكّيت هم حاضر بود و ظاهراً در آن روز امتحانى هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند، متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكّيت و شايد [به خاطر] سابقه ذهنى كه از او داشت- كه شنيده بود تمايل به تشيع دارد- از ابن سكّيت پرسيد: اين دو تا (دو فرزندش) پيش تو محبوبترند يا حسن و حسين فرزندان على؟ ابن سكّيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت. خونش به جوش آمد. با خود گفت كار اين مرد مغرور به جايى رسيده است كه فرزندان خود را با حسن و حسين مقايسه مى‏كند! اين تقصير من است كه تعليم آنها را بر عهده گرفته‏ام. در جواب متوكل گفت: به خدا قسم قنبر غلام على به مراتب از اين دو تا و از پدرشان نزد من محبوبتر است. متوكل فى المجلس دستور داد زبان ابن سكّيت را از پشت گردنش درآورند.
تاريخ، افراد سر از پا نشناخته زيادى را مى‏شناسد كه بى‏اختيار جان خود را در راه مهر على فدا كرده‏اند. اين جاذبه را در كجا مى‏توان يافت؟ گمان نمى‏رود در جهان نظيرى داشته باشد. على به همين شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمنانى كه از نام او به خود مى‏پيچيدند. على از صورت يك فرد بيرون است وبه صورت يك مكتب موجود است، و به همين جهت گروهى را به سوى خود مى‏كشد و گروهى را از خود طرد مى‏نمايد. آرى، على شخصيت دونيرويى است.
مـن ز خــــــود هــیچ ندارم که بدان فــــخـــــر کنم.***هر چه دارم همه از آل محمد (صلی الله علیه و آله) دارم.