اصول تربيت از ديدگاه اسلام

1 آبان 1395 نظرات (0) بازدید :

وجود اصول و قواعد كلّي در مناسبات انساني و مرجعيت آن براي تفسير رفتارها آن‏چنان آشكار است كه غالباً نيازي به بيان تشريحي آن وجود ندارد. بديهي است كه هيچ كنش و واكنش انساني نمي‏تواند در خلأ و بدون ضابطه‏اي مشخص آغاز، و بي‏هدف پايان پذيرد. رفتارهاي يكسان زيادي مي‏توان يافت كه خاستگاه واحدي ندارند؛ به منظور متفاوتي انجام مي‏شوند و احتمالاً نتايج مختلفي نيز به بار مي‏آورند.
امر تربيت كه يكي از زمينه‏هاي مهم در مناسبات انساني است نيز از اين قاعده مستثنا نيست. نحله‏ها و مكاتب تربيتي هيچ‏گاه خود را فارغ از چارچوب‏هاي بنيادين و اصول نظري معرفي نمي‏كنند. حتي مكتب‏هايي چون رفتارگرايي، كه بر رفتار تأكيد مي‏كنند و اهداف كلي و آرماني را چندان قابل مطالعه و تحقيق نمي‏دانند، نيز هرگز ادعايي در شكستن حصر قواعد و اصول كلي حاكم بر رفتار را ندارند؛ چرا كه پذيرش همين قواعد و اصول كلي سبب امتياز و تشخيص مكاتب تربيتي و جدايي آنها از يكديگر مي‏شود. آنچه همه، بر سر آن اتفاق نظر دارند داشتن هدف و روشهاي متناسب با آن است. انتخاب هدفهاي تربيتي ريشه در نوع انسان‏شناسي مختلف دارد و هدفها، تعيين‏كننده نوع روشهاي تربيتي‏اند. بنابراين، مي‏توان هماهنگي اصول را با مباني انسان‏شناسي از طريق هدف و غايت‏شناسي كاملاً توجيه كرد. به بياني واضحتر منشأ انشقاق اصول، اهدافي است كه همواره از زواياي درك موقعيت انسان در جهان بر اساس رويكردهاي گوناگون به او و جهان دريافت شده است. با توجه به آنچه بيان شد، حداقل مفاهيمي كه در دستور كار هر مكتب تربيتي قرار مي‏گيرد عبارت است از: مبنا، هدف، اصل و روش. شناخت مفاهيم مزبور و درك نحوه ارتباط آنها نسبت به يكديگر و كاركرد متمايز هر يك در زمينه‏ي تربيت، ما را به ساخت چارچوب يا نظام تربيتيِ مشخص رهنمون مي‏سازد؛ چارچوبي كه فرايند تربيت در آن آغاز، و به سرانجامي متناسب با شاخص‏هاي آن، نايل مي‏شود.
مفهوم «اصل» در قلمرو تربيت
ارائه‏ي تعريفي نسبتا جامع از اصل، مبتني بر شناخت روابط موجود ميان عناصر تشكيل‏دهنده‏ي نظام تربيتي است. شايد نفي ويژگي عناصر ديگر تشكيل‏دهنده‏ي نظام از اصل، زمينه‏ي مناسب‏تري را براي شناخت آن فراهم آورد. اصلْ داراي ماهيتي هنجاري، و ناظر به «بايد»هاست؛ از اين جهت با «مبنا» كه خود منشأ اشتقاق اصل است و ماهيتي كاملاً توصيفي دارد و ناظر به «هست»هاست، متفاوت است (هوشيار، ص16؛ باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص68؛ شريعتمداري، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، ص11).
از طرف ديگر، اصل با هدف نيز نمي‏تواند يكي باشد، چراكه ابزاري براي نيل به آن (هدف) قلمداد مي‏گردد (هوشيار، ص12 و شكوهي، ص84). البته ذكر اين نكته مهم است كه اصل يك ابزار و معيار كلّي براي گزينش روش‏هاي گوناگون است؛ از اين‏رو نمي‏تواند همان روش باشد، بلكه راه‏نمايي براي انتخاب روش‏هاي تربيت قلمداد مي‏شود. (هوشيار، ص17 و احمدي، ص107 و باقري، ص69 و شريعتمداري، ص11).
هر گاه در فرايند تربيت بخواهيم به هدف برسيم بايد پيوسته ارتباط ساخت (مبنا) و عمل (روش) را با عامل هدف در قالب اصل تعريف نماييم. در واقع اصل، حاصل مشاركت اين سه عامل اساسي در نظام تربيتي است؛ بنابراين، ارائه‏ي هر گونه تعريفي از اصل، بدون توجه به مشاركت عوامل سه‏گانه مذكور، نمي‏تواند يك تعريف كامل و جامع باشد. بدين لحاظ، تعريف مورد نظر ما نگاهي انحصاري به هيچ يك از ساختار يعني مبنا و كاركرد يعني روش، ندارد؛ بلكه داراي رويكرد ارتباط متقابل ميان ساختار (مبنا) و كاركرد (روش) است (هوشيار، ص49؛ ديويي، ص78 و شاتو، ص258).
بر اساس اين رهيافت، تعريف اصل چنين است: سلسله قواعد و معيارهاي كلي (بايدها) كه متناسب با ظرفيت‏هاي انسان انتخاب و به منظور تعيين روش‏هاي تربيتي براي دستيابي به اهداف، مورد توجه قرار مي‏گيرند.
ضرورت و فايده‏ي اصل تربيتي
تربيت به عنوان فرايندي كه نتيجه‏ي آن صرفا در مقام عمل روشن مي‏شود، داراي وجهه‏اي كاملاً عملي و كاربردي است. از اين جهت، هرگونه تلاش نظري در چارچوب مفهومي بايد ناظر به فوايد عملي باشد. در اين ميان نقش مبدّل‏هاي نظري به عملي و انتقال‏دهنده‏ها روشن مي‏شود. تبلور مفهوم مبدّل در ماهيت اصل تربيتي، به عنوان آخرين مرحله‏ي نظر و سرآغاز اوّلين مرحله عمل تربيتي، مهم‏ترين نقشي است كه ضرورت وجود اصول را در نظام تربيتي تبيين مي‏كند (شكوهي، ص142).
بنابراين، مي‏توان فوايد ذيل را براي اصل تربيتي ترسيم كرد:
الف) تأثير در نيل به هدف تربيتي (هوشيار، ص8ـ14؛ زاهدي، ص81؛ كليات نظام آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران، ص50 و راسخي، ص24)؛
ب) انعطاف در روش‏ها (شكوهي، ص133)؛
ج) محوريت اصول در ايجاد ارتباط منطقي بين عناصر نظام تربيتي.
ويژگي‏هاي حاكم بر اصول تربيتي
ويژگي‏هاي حاكم بر اصول تربيتي را مي‏توان به شرح زير برشمرد:
الف) اصل امري ابداعي و اختراعي نيست، بلكه با توجه به مباني خود قابل دستيابي است و يا از رهگذرِ دريافتِ عنصر مشتركِ روش‏هاي مختلف قابل احراز و كشف است؛
ب) اصل مفهومي كلي است و ملاك و معيار واقع مي‏شود؛ بنابراين نمي‏تواند امري جزئي و داراي يك مصداق معين باشد (شاتو، ص194)؛
ج) اصل صرفا يك پديده مفهومي است. تفاوت ماهوي اصل با ديگر عناصر نظام تربيتي، يعني مبنا، هدف و روش، در بعد مفهومي آن است؛ به اين معنا كه، اصل از ارتباط ميان ديگر مفاهيم زاييده مي‏شود، در حالي كه مفاهيم مبنا، هدف و روش داراي منشأ انتزاع عيني هستند؛
د) اصل ماهيتي هنجاري (ارزشي) دارد. نظر به اين‏كه اصل، قاعده و معيارِ عمل و ناظر بر آن‏است، نمي‏تواند رويكردي توصيفي‏نسبت به واقعيات تحت عنوان خود داشته باشد، بلكه، برخلاف مبنا كه جنبه‏ي توصيفي از واقعيات دارد، درصدد ارائه‏ي واقعيتي مطابقِ مدلول خود و هنجاري متناسب با خاستگاه خود است. به طور كلّي، اصول تربيت متضمن ارزش‏گذاري متناسب با مبناي پذيرفته شده در تربيت و اهداف مورد نظر آن است؛
ه•• ) اصل بر روش حاكميت است و ضابطه مفهومي و رابطه‏اي براي استفاده از روش‏هاست؛ بدين معنا كه اصلْ راه‏نمايي نظري براي گزينش روش‏هاي خاص متناسب با اهداف و طرد ديگر روش‏هاست.
ارتباط اصول با ديگر عناصر نظام تربيتي
نظام مشتمل بر اركان و عناصري است كه به گونه‏اي منظم با يكديگر در ارتباط متقابلند. درك بهتر از موقعيت هر يك از عناصر تشكيل دهنده‏ي آن، منوط به كشف ارتباط آن عنصر با ديگر عناصر تشكيل دهنده‏ي نظام مزبور است.
به طور خلاصه، اصل داراي رابطه‏اي يك جانبه با «مبنا» در قالب اشتقاق از آن است و مباني نيز مفاهيم توصيفي از هست‏ها و واقعيات‏اند. اصل‏ها همان قوانين حاكم بر اعمال تربيتي‏اند كه با توجه به ظرفيت‏ها و استعدادهاي متربي، يعني مباني انسان‏شناسي شكل گرفته‏اند. اگرچه، اين ارتباط به معناي اشتقاق يكپارچه در رابطه علّي و معلولي نيست، بلكه به معناي توجه به زيرساخت‏هاي وجودي در تدوين قوانين تربيتي است.
ارتباط اصل با هدف ارتباطي دوسويه است؛ يعني همان‏طور كه اصل دخالت كاملي در نحوه‏ي وصول به هدف دارد و بدون تمسّك به آن دست‏يابي به هدف ميّسر نيست، هر هدفي نيز مي‏تواند براي تحقق خود اصولي را تجويز نمايد. مسلما با توجه به ماهيّت اهداف درمي‏يابيم كه هر هدفي متناسب با موضوع تربيت، يعني انسان در نظر گرفته مي‏شود؛ از اين رو، اصولي كه با توجه به اهداف استخراج مي‏شوند، بدون عنايت به مباني انسان‏شناسي مورد ارزيابي قرار نمي‏گيرند. بدين لحاظ مي‏توان چنين نتيجه گرفت كه اصول، با توجه به پيش‏فرض‏هاي انسان‏شناسي و در نظر گرفتن توانايي‏ها و ويژگيهاي انسان، او را براي دستيابي به اهداف كمك مي‏كنند.
ارتباط اصل با روش در قالب حاكميت اصل بر آنها توجيه مي‏شود. اين ارتباط صرفا از لحاظ كارآيي و سودمنديِ روش، جهت نيل به هدف موردنظر است؛ از اين‏رو اين‏كه گفته مي‏شود روش‏ها از اصول اخذ مي‏گردند، به معناي اين نيست كه روش‏ها معلول اصول‏اند، بلكه اصول صرفا تبيين‏كننده‏ي نحوه‏ي استفاده از آنها هستند.
منابع اكتشاف اصول تربيت اسلامي
با توجه به حاكميت روح كلي دين بر ابعاد مختلف و عناصر گوناگون نظام تربيت ديني، هر يك از عوامل مزبور نيز بايد به نحوي رنگ ديني داشته باشد. اصل نيز كه قانون حركت و اعمال روشهاي تربيت ديني است از اين قاعده مستثنا نيست. بنابر اين براي اكتشاف اصول تربيت ديني بايد به چگونگي ارتباط آنها با خاستگاه‏شان يعني دين توجه لازم نمود. مقايسه‏اي اجمالي بين نحوه‏ي اكتشاف و مباني دريافت اصول در تربيت ـ كه ريشه در مناسبات عرفي انسان‏ها با يكديگر در رفتارهاي اجتماعي دارد ـ ما را به اين امر رهنمون مي‏سازد كه هر گونه انتساب مستقيم يا غيرمستقيم در حوزه‏ي تربيت ديني، بايد همراه با پشتوانه‏ي كافي از تصريحات موجود در متن دين و يا ملاك‏هاي واضح براي درك از آن تصريحات و ظواهر باشد.
در نظام تربيت ديني، همان طور كه از تصريحات و ظواهر موجود در متون اصيل ديني (مانند آيات و روايات در اسلام) اقدام به اخذ اهداف و آگاهي از رويكرد دين به انسان و دريافت روش‏هاي گوناگون مي‏كنيم، منبعِ كشف و اخذ اصول نيز بايد همان تصريحات موجود در متون ديني باشد.
اصول تربيت
مهم‏ترين اصولي كه در اين زمينه مي‏توان از متون ديني استخراج كرد عبارتند از:
1. اصل خدامحوري
يكي از عام‏ترين اصول در تربيت اسلامي اصل خدامحوري است. اين اصل جوهره‏ي اساسي رفتار يك فرد دين‏دار را تشكيل مي‏دهد و مهم‏ترين اصل ايجاد تمايز تربيت ديني از ديگر رويكردهاي تربيتي به شمار مي‏آيد. به طور مشخص مفهوم خدامحوري عبارت است از:
«انجام و يا قصد انجام كليه اعمال و رفتار انسان براساس ملاك و معيارهايي كه خداوند براي آنها تعيين كرده است، به منظور كسب رضايت الهي».
جريان اين امر در عمل تربيتي ناظر بر نحوه‏ي عملكرد مربي براساس آن ملاكهاست. قُلْ اِنَّ هُدَيَ اللّهِ هُوَ الْهُدَي وَ اُمِرْنَا لنُسلِمَ لِرَبّ العَالَمِينَ؛ بگو: در حقيقت تنها هدايتِ خداست كه هدايت واقعي است كه دستور يافته‏ايم كه تسليم پروردگار جهانيان باشيم (انعام، آيه‏ي 71).
بنابراين، گزينش برنامه‏هاي تربيتي بايد به نحوي صورت پذيرد كه انگيزه‏ي رضايت خداوندي در متربي روز به روز فزوني يابد، تا جايي كه وي بدون كسب رضايت الهي به هيچ عملي اقدام نكند. انتقال روحيه‏ي تعهد در متربي براي تطبيق اعمال با معيار و ملاك الهي بارزترين ثمره‏اي است كه از اين اصل حاصل مي‏شود. مباني اشتقاق اصل خدامحوري را مي‏توان در دو بعد جهان‏بيني و انسان‏شناختي خلاصه كرد. براساس جهان‏بيني توحيدي، جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده است و نظام هستي بر اساس خير بودن وجود و رسانيدن موجودات به كمالات شايسته‏ي آنها استوار است (مطهري، ص83).
شايد مهم‏ترين نقطه‏ي افتراق مكتب تربيتي ديني با ديگر مكاتب تربيتي، در نگاه به جهان و انسان باشد. برخي از مكاتب تربيتي با ارائه‏ي تفسيري متفاوت از انسان و جهان، تربيت را بر محوري غير از خدا، از قبيل پرورش عقل و خرد، نيل به رفاه و آسايش، دست‏يابي به فضيلت، اخلاق و غيره قرار داده‏اند؛ حتي ديدگاه حكماي بزرگي چون افلاطون و ارسطو نيز انسان را در سطحي كاملاً متفاوت از سطح خدامحوري قرار مي‏دهد. آنها بيش‏تر مسائل تربيتي جامعه را از ديدگاهي خردگرايانه نگريسته‏اند (مدلين، ص45). كنفوسيوس صريحا اعلام نمود كه «انجام خدمت همه‏جانبه به خاطر رفاه افراد بشر بايد به عنوان نشانه‏ي يك فضيلت فوق‏العاده يا كامل يا احتمالاً يك فضيلت الهي قلمداد گردد» (هيوم، ص168).
هر چند دامنه‏ي تفكر الهي متضمن رفاه اجتماعي، تكامل و تعالي خرد و انديشه و حتي آسايش فردي است، امّا زاويه نگاه انسان به خودش و جهان ناشي از ديدگاه الهي است.
2. اصل تعبّدمداري
مفهوم واژه‏ي تعبد حاكي از نوعي ارتباط انسان با خدا كه مستلزم تواضع، خشوع و فروتني در برابر او و پرهيز از طغيان، تكبر و گردن‏كشي از دستورها و احكام وي است (معجم مقائيس اللغة، ص206).
اصل تعبدمداري در دامنه‏ي تربيت از دو زاويه‏ي عمل تربيتي مربي نسبت به متربي و برنامه‏هاي تربيتي، مدّنظر قرار مي‏گيرد. تعبّد در عمل تربيتي عبارت است از: «به كارگيري دستورهاي الهي (امر و نهي) در تربيت متربي، اعم از اين‏كه دستورهاي مزبور در گستره اهداف تربيت باشد يا در روش‏ها و يا هر بخش ديگر» (از نظر قرآن فرد مؤمن تنها دليل انجام عمل را اطمينان به سرچشمه گرفتن آن از جانب خداوند مي‏داند و به صرف آگاهي از اين نكته كه عمل مزبور از ديد الهي مطلوب يا غيرمطلوب است اقدام به انجام آن يا اجتناب از آن مي‏كند. در قرآن آياتي يافت مي‏شود كه گردن نهادن به عمل را صرفا منوط به امر الهي كرده است. از آن جمله است: (انعام، آيات 4، 74 و 163)، (توبه، آيه‏ي 131)، (بيّنه، آيه‏ي 5) و آياتي مانند: «وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ؛ كساني كه ايمان آوردند از همان حق ـ كه از جانب پروردگارشان است، پيروي كردند» (محمد(ص)، آيه‏ي 3) «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَيَّ؛ و جز از آنچه بر من وحي مي‏شود پيروي نمي‏كنم» (انعام، آيه‏ي 50)).
منظور از اين اصل در برنامه‏ي تربيتي، ايجاد و پرورش روحيه‏ي تعبد در متربي است، به نحوي كه در او حالتي حاكي از اطاعت متواضعانه در برابر اوامر الهي ايجاد كند. ثبات در اهداف كلي و پيروي از قوانين ماندگار الهي، انگيزش دروني ناشي از حضور خداوند نزد فرد و كسب عزت نفس از طريق اتكا به خداوند و استغناء دروني از ديگران، رهايي از احساس تنهايي و … بعضي از دستاوردهاي تربيتي خدامحوري و تعبد مداري‏اند.
3. متربي‏محوري
يكي از شاخصه‏هاي مهم در سنجش كارايي هر نظام تربيتي ميزان واقع‏نگري و تأكيد آن بر متربّي است. تربيت در صورتي كه بر مدار نيازها و ويژگيهاي انسان باشد، مستلزم هيچ‏گونه فشار و ناديده‏گرفتن واقعيت‏هاي موجود در او نيست. تربيتي كه از او آغاز مي‏گردد و در او سير مي‏كند و به او ختم مي‏شود. تربيت ديني در عين حال كه انسان را به سوي خدا سوق مي‏دهد، تأمين‏كننده‏ي نيازهاي اوست؛ شايان ذكر است كه ديدگاه تربيتي دين درباره‏ي تعالي‏جويي انسان به سوي خدا، با توجه به توانايي‏ها و محدوديت‏هاي حاكم بر وي تبيين مي‏شود و هرگز خارج از استعداد و آمادگي او تكليفي بر او تحميل نمي‏شود.
با پذيرشِ اصل متربي‏محوري در تعليم وتربيت، بايد مواردي از قبيل رفق و مدارا، توجه به تفاوت‏هاي فردي، اعمال رويه‏هاي عقلاني، آزادي‏انسان و تدريجي بودن تربيت، مورد توجه قرار گيرد.
4. زندگي محوري
از آنجايي كه دين ناظر بر كليه‏ي جوانب زندگي انسان است و با نگرشي فراتر از رفع نيازهاي موضعي و مادّي، جهت‏دهنده‏ي بسياري از درخواست‏هاي انسان در روند زندگي فردي و اجتماعي از حيث گزينش و نحوه‏ي عمل و مسير آن است، تربيت بر محور چنين نگرشي مستلزم عدم انفكاك از متن زندگي است. در چارچوب تربيت ديني، ترغيب به كناره‏گيري از اجتماع و تقويت روحيه‏ي مرتاضانه در فرد، امري كاملاً غيرمتعارف است (مطهري، ج2، ص241). بدين‏لحاظ جايگاه اجراي تربيت ديني و به عبارتي آزمايشگاه آن، متن زندگي و روند متداول آن است. قالب‏هاي تربيتي، مانند صداقت، ايثار، امانت‏داري، عدالت‏ورزي، قناعت، انفاق و… از مواردي انتخاب مي‏شود كه در مناسبات عادي زندگي جمعي مطرح و مورد توجه است؛ بدين معنا كه از رهگذر نيازهاي غريزي، مناسبات اجتماعي، تمايلات و گرايش‏هاي طبيعي و خلاصه هر آنچه در ميدان جذب و دفع رفتارهاي عادي زندگي اجتماعي قرار مي‏گيرد، اقدام به دين‏ورزي و تربيت ديني مي‏شود. آياتي از قبيل: اعراف، 68؛ محمد، 31؛ انبياء، 35؛ كهف، 7؛ آل عمران، 168 بر اين مطلب دلالت دارند.
تأكيد بر رشد اجتماعي يكي از مهم‏ترين دستاوردهاي اين اصل است.
5. فردمحوري
در انديشه‏ي اسلامي همواره انسان به عنوان فرد و نه گروه در مدار تربيت و اصلاح قرار مي‏گيرد. مفاهيم و اصطلاحاتي از قبيل تهذيب، تزكيه، تذكر، تأديب و … در فرهنگ اسلامي، از نوعي رويكرد اصلاحي و تربيتي به فرد انساني حكايت مي‏كند؛ بنابراين، پديده‏ي تربيت در انديشه‏ي اسلامي راه ورود خود را به جامعه از طريق مواجهه‏ي تربيتي با تك‏تك افراد آن هموار مي‏سازد. اصل فردمحوري بدين معناست كه:
1. انسان مسئول اعمال خويش است. قرآن در اين خصوص مي‏فرمايد: كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ؛ هر كسي در گرو دستاورد خويش است (مدثر، آيه‏ي 38)؛
2. هر فرد بايد در مدار كنترل و نظارت خداوند و نه ديگر عوامل (جامعه و…) باشد. به تعبير قرآن: وَ مَا يَلْفَظْ مِنْ قَوْلٍ اِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ؛ و هيچ سخني را نمي‏گويد مگر اين‏كه مراقبي آماده نزد او آن را ضبط مي‏كند (ق، آيه‏ي 18)؛
3. انسان به تنهايي مورد ارزيابي قرار مي‏گيرد. قرآن در اين خصوص مي‏فرمايد: وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادي كَمَا خَلَقْنكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ؛ و همان گونه كه شما را نخستين‏بار آفريديم، اكنون نيز تنها به سوي ما آمده‏ايد (مريم، آيه‏ي 94).
مهمترين پيامدها در فرايند تربيت اسلامي از منظر فرديت عبارت‏اند از:
فرديت و مسئوليت:
فرديت رابطه‏اي ناگسستني با مسئوليت دارد و مسئوليت صرفا در بستر فرديت معنا و مفهوم مي‏يابد. در انديشه‏ي اسلامي، انسان به عنوان فرد، مسئول تمام اعمال خويش است: كُلُّ امْرِيٍ بِمَا كَسَبَ رَهينٌ؛ هر كسي در گرو دستاورد خويش است (طور، آيه‏ي 21)؛ يا در تعبيري ديگر بيان شده است كه هر انساني برايند سعي و كوشش خويش است: اَنْ لَيْسَ لِلاِنْسانِ اِلاّ مَا سَعي؛ و اين‏كه براي انسان جز حاصل تلاش او نيست (نجم، آيه‏ي 39) و خود او نيز اولين كسي است كه از سود و زيان اعمال خود، برخوردار مي‏شود: فَمَنْ اِهْتَدي فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ظَلَّ فَاِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا؛ پس هركس هدايت شود، به سود خود اوست، و هركس بيراهه رود، تنها به زيان خودش گمراه مي‏شود» (زمر، آيه‏ي 41).
6. عمل‏گرايي
بر هيچ كسي پوشيده نيست كه دين همواره بيش از آن‏كه وابسته به حوزه‏ي آگاهي‏هاي انسان باشد ناظر بر موضع عملي وي است. اگر بر آگاهي نيز تأكيد مي‏شود، صرفا به منظور انعكاس آن در حيطه‏ي اعمال و رفتار انسان است؛ بنابراين آگاهي و معرفت ديني در صورتي با شخصيت فرد عجين مي‏شود و در او تأثير مي‏گذارد كه با عمل وي مقرون گردد؛ از اين‏رو، يك مربي موفق كسي است كه همواره با توجه به ظرفيت و استعداد متربي او را وادار به عمل كند.
پرهيز از ذهن‏گرايي يكي از دستاوردهاي تربيتي اصل عمل‏گرايي است.
به‏منظور روشن‏شدن كيفيت تأثيرگذاري عمل برروند تربيت‏ديني وجوانب آن، مي‏توان بحث‏را درقالب‏هاي ذيل پي‏گيري كرد:
عمل و معرفت
به طور كلي آگاهي‏هاي انسان تنها از طريق تجارب شناختي و انكشاف مقولات خارجي حاصل نمي‏شود، بلكه از رهگذر آگاهي و عمل است كه تغييرات واقعي در رفتار آدمي پديد مي‏آيد. ضمن آنكه تأثير عمل بر فرد از دو جهت مثبت و منفي قابل ارزيابي است. يا اَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا؛ اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، اگر از خدا پروا داريد، براي شما وسيله‏اي جهت تمايز و تشخيص و جدا كردن حق از باطل قرار مي‏دهد (انفال / 29). علاوه بر اين آيه 69 عنكبوت و 99 حج نيز بر اين مطلب دلالت دارند.
از طرف ديگر هر نوع عمل منافي با دين مي‏تواند موجب كاستي در جانب فهم حقايق و كاهش باور و تعهد براي عمل به آن باشد. حضرت علي(ع) در اين خصوص مي‏فرمايد:
اَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِع (نهج‏البلاغه، حكمت 231)؛
بيش‏ترين جايگاهي كه خرد و عقل انسان در آن قرباني مي‏شود، هنگامي است كه برق طمع مي‏درخشد.
عمل و نيّت
نقش تربيتي عمل ديني از طريق نيت و انگيزه قابل ارزيابي است؛ بنابراين با توجه به اين‏كه تأثير عمل در تربيت منوط به كيفيت آن است و عمل آخرين حلقه‏ي تحقق انگيزه و نيت است، نمي‏توان بين آن دو انفكاك قائل شد. نه نيت بدون عمل نيت واقعي است و نه عمل بدون نيت قادر به تغيير انسان است.
عمل و آزمايش
عملْ ابزاري براي امتحان و آزمايش خود و ديگران است. هر چند نيت همواره حاكم بر عمل است، اما آنچه در خارج ظهور مي‏كند همان عمل است؛ از اين رو، مي‏توان از طريق عمل و تداوم آن به وضعيت انگيزشي فرد نيز پي‏برد؛ لذا عمل ميزاني براي آزمايش در روند تربيت، و معيار سنجش پايداري فرد مي‏باشد.
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَئيٍ مِنَ الْخَوْفِ والْجُوعَ و نَقْصٍ مِنَ الاَْمْوَالِ وَ الاَْنْفُسِ و الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ؛ و قطعا شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كاهش در اموال و جان‏ها و محصولات مي‏آزماييم و مژده ده شكيبايان را (بقره، آيه‏ي 155). همچنين آياتي از قبيل: مائده، آيه‏ي 165؛ آل عمران، آيات 186 و 154؛ محمد، آيه‏ي 31؛ عنكبوت، آيه‏ي 2؛ انبياء، آيه‏ي 35؛ تغابن، آيه‏ي 15 و انفال، آيه‏ي 28 نيز بر اين مطلب دلالت دارند.
7. اخلاق‏مداري
يكي از اركان و اهداف مهم دين، اخلاق است. مقصود از تمام معارف ديني و انجام مناسك و شعاير، ايجاد تحول اخلاقي در انسان است، به نحوي كه اگر عناصر معرفتي و عبادي در دين نتوانند در حوزه‏ي اخلاقي تأثير بگذارند به كمال خود دست نيافته‏اند. هنگامي كه به اسلام نظر مي‏افكنيم درمي‏يابيم كه پافشاري و تأكيد بر غايت‏ها و فرجام‏هاي اخلاقي و عملي در قالب تقوا، عبرت‏آموزي، شكرگزاري، ايمان و يقين، دريافت هدايت، عبادت الهي، نيل به رشد و رستگاري و… بيانگر ارزش بي‏همتاي عنصر اخلاق در ميان ديگر عناصر است؛ بنابراين مي‏توان متعلق تربيت ديني را همان تربيت اخلاقي دانست. پيامبر(ص) فرمود: اِنّي بُعِثْتُ ِلاُتَمِمَ مَكارِمَ الاَخْلاق؛ همانا من براي كامل كردن كرامت‏هاي اخلاقي مبعوث شده‏ام (بحارالانوار؛ ج16، ص210). مفاهيمي از قبيل برّ و نيكي، خير، معروف، احسان، عدل، اجتناب از فحشا، منكر و ظلم و… حاكي از رويكرد اخلاق به تربيت ديني است. (برخي از آيات در اين باره عبارت‏اند از: اعراف، 33 و 199؛ بقره، 78 و 195 و 263؛ آل عمران، 104 و 193 و 198؛ قصص، 77؛ هود، 71؛ مؤمنون، 96؛ اسراء، 53؛ بقره، 169 و 268؛ عنكبوت، 45 و انعام، 151).
قرآن كسب معرفت را صرفا ابزاري براي نيل به تحول اخلاق مي‏داند؛ چه معرفت در سطح جهان‏شناسي باشد و چه آگاهي از امور غيب و چه معرفت از وقايع تاريخي (هود، آيه‏ي 120؛ قمر، آيه‏ي 4؛ يوسف، آيه‏ي 3 و نازعات، آيه‏ي 43).
از طرف ديگر نگاه قرآن به احكام و شريعت، نيز نگاهي حاكي از اخلاق‏مداري است: وَ اَقِمَ الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ و الْمُنْكَرِ؛ و نماز را برپا دار، كه نماز از كار زشت و ناپسند بازمي‏دارد (عنكبوت، آيه‏ي 45). آيات زير نيز بر اين مطلب دلالت دارند: بقره، آيات 177 و 183 و توبه، آيات 1 و 3.
8. سعي‏محوري
سعي و كوشش از دو جهت در امر تربيت مورد توجه است: 1. تقويت اراده به نحو مطلق؛ 2. تقويت اراده به نحو خاص و انجام عملي مشخص.
اهميت تأثير سعي و تلاش بر انسان در اين است كه وي مرهون ميزان تلاش و كوششي است كه به كار مي‏گيرد؛ آنچه در تربيت ديني اهميت دارد ميزان سعي و كوششي است كه فرد در حيطه قدرت خود براي رسيدن به هدف انجام مي‏دهد. همچنين تربيت ديني افراد با توجه به شرايط و امكاناتي كه شخص در اختيار دارد، طرح‏ريزي مي‏شود. وَ اَنْ لَيْسَ لِلاِنْسانِ اِلاّ مَا سَعي وَ اَنَّ سَعْيَهَ سَوْفَ يُري؛ و اينكه براي انسان بهره‏اي جز سعي و كوشش نيست و تلاش او به زودي ديده مي‏شود (نجم / 39و40). ساير آيات در اين زمينه عبارتند از: نازعات، آيه‏ي 35 و انسان، آيه‏ي 22.
محورهاي عمده موردنظر در اصل سعي‏محوري عبارتند از:
جهد و كوشش:
اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الذَّينَ جَاهَدُوا مِنْكُم وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ؛ آيا چنين پنداشتيد كه تنها با ادعاي ايمان وارد بهشت خواهيد شد، در حالي كه خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است (آل‏عمران، 142).
و صبر و استقامت:
وَ اصْبِروا اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِريِن؛ و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت‏كنندگان است (انفال، 46) و آيات 24 سوره رعد و 30 سوره فصلّت نيز بر اين مطلب دلالت دارند.
و كسب و اكتساب:
كُلُّ امْرَيٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ؛ هركس در گرو اعمال خويش است (طور، آيه‏ي 21 و بقره، آيه‏ي 225).
دستاوردهاي تربيتي اين اصل مواردي چون: تأثير تلاش در تغيير سرنوشت و نقش سعي و عادت در تربيت است.
9. اعتدال‏گرايي
اصل اعتدال‏گرايي بيانگر رعايت اعتدال و توازن در تربيت انسان و پرهيز از هر گونه افراط و تفريط است. اين اصل متضمن دو امر است:
1. مفهوم اعتدال به نوعي دربرگيرنده‏ي جامعيت است. به اين معنا كه آنچه در تربيت اسلامي مدنظر قرار مي‏گيرد شامل تمام نيازها و خواسته‏هاي وجودي انسان است و اين جامعيت مستلزم رعايت اعتدال در ميان نيازهاي مزبور و پرهيز از افراط و تفريط در مواجهه با آنهاست؛
2. رعايت اعتدال در نوع سرمايه‏گذاري و صرف انرژي براي پاسخ‏گويي به يك نياز، ما را از افراط و زياده‏روي در پرداختن به آن بازمي‏دارد. در ديدگاه ديني، تداوم هر امري به اعتدال در انجام آن بستگي دارد. امام باقر(ع) در اين خصوص مي‏فرمايد:
اَحَبُّ الاَعْمالِ اِلَي اللّهِ عَزَّوَجلَّ مَا داوَمَ عَلَيْهِ العَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ؛ بهترين و محبوب‏ترين اعمال در نزد خداوند ـ عزوجل ـ عملي است كه از سوي بنده تداوم يابد هر چند قليل و اندك باشد.
10. محبت‏محوري
اساس تربيت ديني بر محور برانگيختن حبّ و علاقه‏ي انسان و ايجاد وابستگي و تعلّق خاطر در او شكل مي‏گيرد. ايجاد و پرورش حس تعلّق، اشتياق و عشق به خدا و درنتيجه به خَلق او و نفرت و انزجار از شيطان و مظاهر او وظيفه‏ي اصلي تربيت ديني محسوب مي‏شود. آنچه در اصل محبت‏محوري مطرح مي‏شود، ميدان‏داري گرايش‏هاي قلبي و اولويت عشق‏ورزي و راز و رمزهاي آن بر استدلال‏هاي بي‏طراوت عقلاني و افراط‏هاي بي‏روح عملي است. (گيسلر، ص25 و 30؛ جيمز، ص25ـ24).
در بسياري از آيات قرآن تبيين ارتباط انسان با خداوند يا بالعكس بر اساس دوستي و محبت، شكلي كاملاً متفاوت از روابط حاكم در ديگر گستره‏هاي ارتباطي به خود گرفته است. مفهومي كه حكايت از عشق متقابل خلق و خدا مي‏كند، همان مفهوم محبت و عشق‏ورزي است كه بيانگر كيفيت ارتباط دوجانبه انسان و خداست:
قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ؛ بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد (آل عمران، آيه‏ي 30).
خداوند هنگام خطاب به رستگاران از واژه‏ي محبت و دوست داشتن استفاده مي‏كند و از طرف ديگر نسبت به كساني كه در وادي سركشي و عصيان گام نهاده‏اند از واژه‏ي برائت يا عدم محبت استفاده مي‏كند.
11. نظارت‏مداري
يكي از روش‏هاي كارامد در امر تربيت، نظارت بر امور متربي است. نظارت ديني، نظارتي آگاهانه و هوشيارانه است كه متربي مي‏داند همواره رفتار و حركات او تحت نظارت دقيق الهي است و در آينده بايد پاسخگوي اعمال و رفتار خود باشد. چنين نظارتي مي‏تواند تأثير ويژه‏اي بر شخصيت و رفتار وي داشته باشد؛ بنابراين، اصل نظارت‏مداري در تربيت اسلامي به ما مي‏گويد: جهان در منظر خداوند تبارك و تعالي است و او بر همه امور آگاه است.
بنابراين، كيفيت تأثير نظارت بر رفتار و احوال انسان، مرهون ميزان آگاهي و اعتقاد او نسبت به امر نظارت و چگونگي آن است. اين امر مستلزم نوعي مراقبه و محاسبه و خودكنترلي است. علي(ع) مي‏فرمايد:
از مخالفت با فرمان‏هاي خدايي كه در پيشگاه او حاضريد و زمام امور شما به دست اوست و حركات و سكنات شما در دست قدرت اوست بترسيد. اگر شما اعمالي را پنهاني انجام دهيد او مي‏داند و اگر آشكارا به‏جا آوريد… نگهبانان بزرگواري را گماشته تا هيچ حقي ضايع نگردد و بيهوده ثبت نكنند. (نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 183).
12. خوف و رجا
هرگز نمي‏توان حركت‏هاي تربيتي را كه منجر به اصلاح و تغيير رفتار در انسان مي‏شوند بدون وجود انگيزه‏اي آشكار ترسيم كرد. تشويق و تنبيه، پاداش و جزا و بالاخره بهشت و جهنم در تعابير ديني نمادي روشن و عاملي اساسي براي ايجاد انگيزش در انسان از رهگذر نوعي بيم و اميد و ترس و عشق است. انسان با تركيبي متعادل از بيم و اميد حركتي را آغاز مي‏كند يا از آن دست مي‏كشد. هيچ گامي در جهت اصلاح و تغيير وضعيت موجود، بدون گذر از ميان اين دو مقوله، در سطوح مختلف امكان‏پذير نيست (قطب، ص182). خوف و رجا در تربيت ديني مكمل يكديگرند و انسان را از يأس و غرور پيراسته و به تواضع و اميد آراسته مي‏سازند. روش ترغيب و ترهيب (سوق دادن و ترساندن) بر اساس همين نگرش به انسان است:
وَ بَشِّرِ الَّذينَ امَنوُا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ اَنَّ لَهُمْ جَناتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهَارُ؛ و به كساني كه ايمان آورده‏اند و كارهاي شايسته انجام داده‏اند، مژده ده كه ايشان را باغ‏هايي خواهد بود كه از زير درختان آن جويبار روان است (بقره، آيه‏ي 25).
اِنّا اَنْذَرْناكُمْ عَذابا قَرِيبا يَومَ يَنْظُرُ المَرْءُ مَاقَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرابا؛ ما شما را از عذابي نزديك هشدار داديم: روزي كه آدمي آنچه را كه با دست خويش پيش فرستاده است بنگرد؛ و كافر مي‏گويد،كاش من خاك بودم (نبأ، آيه‏ي 40).
13. مرگ‏انديشي (فناپذيري دنيوي)
در اسلام، روحيه آرزوگرايي‏هاي بي‏حد و حصر و دست‏نايافتني و محصور شدن در چارچوب طرح‏ها و نقشه‏هاي بي‏پايان و فراموشي خود در اين ميان سرچشمه‏ي بسياري از خطاها وگناه‏هاي انسان است.
پيامبر(ص) فرمود: «حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلّ خَطِيئَةِ؛ علاقه به دنيا منشأ هر اشتباه و خطايي است» (بحارالانوار، ج70، ص239).
هشدارها و تأكيدات فراوان اسلام بر فناپذيري انسان در دنيا و پايان يافتن دوران زندگي، و انتقال از موقعيتي به موقعيت ديگر جزء مهمي از مجموعه‏ي پند و اندرزهاي ديني است. اين امر، در تفكر مربوط به تربيت اسلامي از جايگاه مهمي برخوردار است به نحوي كه بر تعيين نوع حركت تربيتي و جهت‏دهي به آن تأثير انكارناپذيري دارد (شعراء، آيه‏ي 129؛ جمعه، آيه‏ي 8؛ غررالحكم، ج3، ص112 و ج5، ص295 و ج6، ص160 و نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 188).
14. آرمان‏گرايي
«جهان ماهيت از اويي و به سوي اويي دارد. بر جهان يك نظام عالي هدايت، حاكميت دارد»(مطهري، ص233). تربيت ديني بر اساس آرماني مشخص و هدف غايي مذكور انجام مي‏پذيرد و در چارچوب آن اقدامات مربوط به انتخاب هدفها و اتخاذ رويه‏هاي تربيتي صورت مي‏پذيرد. بدين‏ترتيب، فردي كه خود را در چنين محدوده‏اي قرار مي‏دهد كاملاً متفاوت از فردي است كه نسبت به چارچوب فوق التزامي ندارد. شايد بتوان مهم‏ترين دستاورد تربيتي اين اصل، يعني انديشه‏ي جهانِ با هدف را، القاي روح معناداري به انسان و ايجاد اعتماد و اميد در او دانست (استيس؛ ص168).
15. آخرت‏انديشي
جهت‏گيري زندگي بر مبناي آخرت‏گرايي تحولي اساسي در رفتار و سلوك انسان ايجاد مي‏كند.تربيت ديني مسئوليت ويژه‏اي در باروري عقل ديني از رهگذر القاي ذهنيت آخرت‏انديش دارد، از اين‏رو مفاهيم ديني مشحون از يادآوري سراي جاويد و ايجاد تنبه در انسان نسبت به آن است.
وَ اتَّقُوا يَوْمَا لاتَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا وَ لايُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لايُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ؛ و بترسيد از روزي كه هيچ‏كس عذاب خدا را از كسي دفع نمي‏كند، و نه از او شفاعتي پذيرفته، ونه به‏جاي وي بدلي گرفته مي‏شود، ونه ياري خواهد شد (بقره، آيه‏ي48).
منابع:
1. ـ قطب، محمد. 1362، روش تربيتي اسلام، ترجمه جعفري، تهران. انجام كتاب.
2. ـ نهج‏البلاغه، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373.
3. ـ استيس، والتر. 1377، دين و نگرش نوين، ترجمه احمدرضا جليلي، تهران، انتشارات حكمت.
4. ـ هيوم، رابرت. 1369، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
5. ـ جيمز، ويليام. 1367، دين و روان، ترجمه مهدي قائيني، قم، دارالفكر.
6. ـ شاتو، ژان. 1369، مربيان بزرگ، ترجمه غلامحسين شكوهي، تهران، دانشگاه تهران.
7. ـ شكوهي، غلامحسين. 1368، مباني واصول آموزش و پرورش.
8. ـ ابن منظور. 1408ق، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي.
9. ـ درايتي، مصطفي، معجم الفاظ غررالحكم ودررالكلم، 1372، قم، مركز الابحاث و الدراسات الاسلامية.
10. ـ زاهدي، مرتضي. 1375، فلسفه تربيت و فعاليتهاي تربيتي، تهران، آواي نور.
11. ـ قرآن كريم
12. ـ ابن فارسي،احمد. 1410 ق، معجم مقائيس اللغة، [بي‏جا] الدار الاسلامية.
13. ـ اعتمادي، ميرزا آقا. 1376، اصول و فنون آموزش و پرورش، تهران، آواي نور.
14. ـ باقري، خسرو. 1368، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران، سازمان پژوهش و برنامه‏ريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش
15. ـ هوشيار، محمدباقر. 1327، اصول آموزش و پرورش، تهران، دانشگاه تهران.
16. ـ الصطفوي، حسن. مقدمة حول كتاب المصباح الشريعة، 1379، تهران، مركز نشر كتاب.
17. ـ مجلسي، محمدباقر. 1413ق، بحارالانوار، بيروت، دارلاضواء.
18. ـ مدلين، ويليام. 1353، تاريخ آراء تربيتي غرب، ترجمه فريدون بازرگان ديلمقاني، تهران، دانشگاه تهران.
19. ـ شريعتمداري، علي. 1367، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، تهران، اميركبير.
20. ـ گيلسر، نورمن. 1375، فلسفه دين، ترجمه حميدرضا آيت‏اللهي، تهران، حكمت.
21. ـ مايكل پترسون و ديگران. 1376، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو.
22. ـ مطهري، مرتضي. 1371، مجموعه آثار، ج2، قم، صدرا.
23. ـ شكوهي، غلامحسين. 1367، تعليم و تربيت و مراحل آن، مشهد، آستان قدس رضوي.
24. ـ كليني، محمد بن يعقوب. 1413ق، كافي، بيروت، دارالاضواء.

 

برگرفته از سایت شیخ حسین انصاریان