وجود اصول و قواعد كلّي در مناسبات انساني و مرجعيت آن براي تفسير رفتارها آنچنان آشكار است كه غالباً نيازي به بيان تشريحي آن وجود ندارد. بديهي است كه هيچ كنش و واكنش انساني نميتواند در خلأ و بدون ضابطهاي مشخص آغاز، و بيهدف پايان پذيرد. رفتارهاي يكسان زيادي ميتوان يافت كه خاستگاه واحدي ندارند؛ به منظور متفاوتي انجام ميشوند و احتمالاً نتايج مختلفي نيز به بار ميآورند.
امر تربيت كه يكي از زمينههاي مهم در مناسبات انساني است نيز از اين قاعده مستثنا نيست. نحلهها و مكاتب تربيتي هيچگاه خود را فارغ از چارچوبهاي بنيادين و اصول نظري معرفي نميكنند. حتي مكتبهايي چون رفتارگرايي، كه بر رفتار تأكيد ميكنند و اهداف كلي و آرماني را چندان قابل مطالعه و تحقيق نميدانند، نيز هرگز ادعايي در شكستن حصر قواعد و اصول كلي حاكم بر رفتار را ندارند؛ چرا كه پذيرش همين قواعد و اصول كلي سبب امتياز و تشخيص مكاتب تربيتي و جدايي آنها از يكديگر ميشود. آنچه همه، بر سر آن اتفاق نظر دارند داشتن هدف و روشهاي متناسب با آن است. انتخاب هدفهاي تربيتي ريشه در نوع انسانشناسي مختلف دارد و هدفها، تعيينكننده نوع روشهاي تربيتياند. بنابراين، ميتوان هماهنگي اصول را با مباني انسانشناسي از طريق هدف و غايتشناسي كاملاً توجيه كرد. به بياني واضحتر منشأ انشقاق اصول، اهدافي است كه همواره از زواياي درك موقعيت انسان در جهان بر اساس رويكردهاي گوناگون به او و جهان دريافت شده است. با توجه به آنچه بيان شد، حداقل مفاهيمي كه در دستور كار هر مكتب تربيتي قرار ميگيرد عبارت است از: مبنا، هدف، اصل و روش. شناخت مفاهيم مزبور و درك نحوه ارتباط آنها نسبت به يكديگر و كاركرد متمايز هر يك در زمينهي تربيت، ما را به ساخت چارچوب يا نظام تربيتيِ مشخص رهنمون ميسازد؛ چارچوبي كه فرايند تربيت در آن آغاز، و به سرانجامي متناسب با شاخصهاي آن، نايل ميشود.
مفهوم «اصل» در قلمرو تربيت
ارائهي تعريفي نسبتا جامع از اصل، مبتني بر شناخت روابط موجود ميان عناصر تشكيلدهندهي نظام تربيتي است. شايد نفي ويژگي عناصر ديگر تشكيلدهندهي نظام از اصل، زمينهي مناسبتري را براي شناخت آن فراهم آورد. اصلْ داراي ماهيتي هنجاري، و ناظر به «بايد»هاست؛ از اين جهت با «مبنا» كه خود منشأ اشتقاق اصل است و ماهيتي كاملاً توصيفي دارد و ناظر به «هست»هاست، متفاوت است (هوشيار، ص16؛ باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص68؛ شريعتمداري، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، ص11).
از طرف ديگر، اصل با هدف نيز نميتواند يكي باشد، چراكه ابزاري براي نيل به آن (هدف) قلمداد ميگردد (هوشيار، ص12 و شكوهي، ص84). البته ذكر اين نكته مهم است كه اصل يك ابزار و معيار كلّي براي گزينش روشهاي گوناگون است؛ از اينرو نميتواند همان روش باشد، بلكه راهنمايي براي انتخاب روشهاي تربيت قلمداد ميشود. (هوشيار، ص17 و احمدي، ص107 و باقري، ص69 و شريعتمداري، ص11).
هر گاه در فرايند تربيت بخواهيم به هدف برسيم بايد پيوسته ارتباط ساخت (مبنا) و عمل (روش) را با عامل هدف در قالب اصل تعريف نماييم. در واقع اصل، حاصل مشاركت اين سه عامل اساسي در نظام تربيتي است؛ بنابراين، ارائهي هر گونه تعريفي از اصل، بدون توجه به مشاركت عوامل سهگانه مذكور، نميتواند يك تعريف كامل و جامع باشد. بدين لحاظ، تعريف مورد نظر ما نگاهي انحصاري به هيچ يك از ساختار يعني مبنا و كاركرد يعني روش، ندارد؛ بلكه داراي رويكرد ارتباط متقابل ميان ساختار (مبنا) و كاركرد (روش) است (هوشيار، ص49؛ ديويي، ص78 و شاتو، ص258).
بر اساس اين رهيافت، تعريف اصل چنين است: سلسله قواعد و معيارهاي كلي (بايدها) كه متناسب با ظرفيتهاي انسان انتخاب و به منظور تعيين روشهاي تربيتي براي دستيابي به اهداف، مورد توجه قرار ميگيرند.
ضرورت و فايدهي اصل تربيتي
تربيت به عنوان فرايندي كه نتيجهي آن صرفا در مقام عمل روشن ميشود، داراي وجههاي كاملاً عملي و كاربردي است. از اين جهت، هرگونه تلاش نظري در چارچوب مفهومي بايد ناظر به فوايد عملي باشد. در اين ميان نقش مبدّلهاي نظري به عملي و انتقالدهندهها روشن ميشود. تبلور مفهوم مبدّل در ماهيت اصل تربيتي، به عنوان آخرين مرحلهي نظر و سرآغاز اوّلين مرحله عمل تربيتي، مهمترين نقشي است كه ضرورت وجود اصول را در نظام تربيتي تبيين ميكند (شكوهي، ص142).
بنابراين، ميتوان فوايد ذيل را براي اصل تربيتي ترسيم كرد:
الف) تأثير در نيل به هدف تربيتي (هوشيار، ص8ـ14؛ زاهدي، ص81؛ كليات نظام آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران، ص50 و راسخي، ص24)؛
ب) انعطاف در روشها (شكوهي، ص133)؛
ج) محوريت اصول در ايجاد ارتباط منطقي بين عناصر نظام تربيتي.
ويژگيهاي حاكم بر اصول تربيتي
ويژگيهاي حاكم بر اصول تربيتي را ميتوان به شرح زير برشمرد:
الف) اصل امري ابداعي و اختراعي نيست، بلكه با توجه به مباني خود قابل دستيابي است و يا از رهگذرِ دريافتِ عنصر مشتركِ روشهاي مختلف قابل احراز و كشف است؛
ب) اصل مفهومي كلي است و ملاك و معيار واقع ميشود؛ بنابراين نميتواند امري جزئي و داراي يك مصداق معين باشد (شاتو، ص194)؛
ج) اصل صرفا يك پديده مفهومي است. تفاوت ماهوي اصل با ديگر عناصر نظام تربيتي، يعني مبنا، هدف و روش، در بعد مفهومي آن است؛ به اين معنا كه، اصل از ارتباط ميان ديگر مفاهيم زاييده ميشود، در حالي كه مفاهيم مبنا، هدف و روش داراي منشأ انتزاع عيني هستند؛
د) اصل ماهيتي هنجاري (ارزشي) دارد. نظر به اينكه اصل، قاعده و معيارِ عمل و ناظر بر آناست، نميتواند رويكردي توصيفينسبت به واقعيات تحت عنوان خود داشته باشد، بلكه، برخلاف مبنا كه جنبهي توصيفي از واقعيات دارد، درصدد ارائهي واقعيتي مطابقِ مدلول خود و هنجاري متناسب با خاستگاه خود است. به طور كلّي، اصول تربيت متضمن ارزشگذاري متناسب با مبناي پذيرفته شده در تربيت و اهداف مورد نظر آن است؛
ه•• ) اصل بر روش حاكميت است و ضابطه مفهومي و رابطهاي براي استفاده از روشهاست؛ بدين معنا كه اصلْ راهنمايي نظري براي گزينش روشهاي خاص متناسب با اهداف و طرد ديگر روشهاست.
ارتباط اصول با ديگر عناصر نظام تربيتي
نظام مشتمل بر اركان و عناصري است كه به گونهاي منظم با يكديگر در ارتباط متقابلند. درك بهتر از موقعيت هر يك از عناصر تشكيل دهندهي آن، منوط به كشف ارتباط آن عنصر با ديگر عناصر تشكيل دهندهي نظام مزبور است.
به طور خلاصه، اصل داراي رابطهاي يك جانبه با «مبنا» در قالب اشتقاق از آن است و مباني نيز مفاهيم توصيفي از هستها و واقعياتاند. اصلها همان قوانين حاكم بر اعمال تربيتياند كه با توجه به ظرفيتها و استعدادهاي متربي، يعني مباني انسانشناسي شكل گرفتهاند. اگرچه، اين ارتباط به معناي اشتقاق يكپارچه در رابطه علّي و معلولي نيست، بلكه به معناي توجه به زيرساختهاي وجودي در تدوين قوانين تربيتي است.
ارتباط اصل با هدف ارتباطي دوسويه است؛ يعني همانطور كه اصل دخالت كاملي در نحوهي وصول به هدف دارد و بدون تمسّك به آن دستيابي به هدف ميّسر نيست، هر هدفي نيز ميتواند براي تحقق خود اصولي را تجويز نمايد. مسلما با توجه به ماهيّت اهداف درمييابيم كه هر هدفي متناسب با موضوع تربيت، يعني انسان در نظر گرفته ميشود؛ از اين رو، اصولي كه با توجه به اهداف استخراج ميشوند، بدون عنايت به مباني انسانشناسي مورد ارزيابي قرار نميگيرند. بدين لحاظ ميتوان چنين نتيجه گرفت كه اصول، با توجه به پيشفرضهاي انسانشناسي و در نظر گرفتن تواناييها و ويژگيهاي انسان، او را براي دستيابي به اهداف كمك ميكنند.
ارتباط اصل با روش در قالب حاكميت اصل بر آنها توجيه ميشود. اين ارتباط صرفا از لحاظ كارآيي و سودمنديِ روش، جهت نيل به هدف موردنظر است؛ از اينرو اينكه گفته ميشود روشها از اصول اخذ ميگردند، به معناي اين نيست كه روشها معلول اصولاند، بلكه اصول صرفا تبيينكنندهي نحوهي استفاده از آنها هستند.
منابع اكتشاف اصول تربيت اسلامي
با توجه به حاكميت روح كلي دين بر ابعاد مختلف و عناصر گوناگون نظام تربيت ديني، هر يك از عوامل مزبور نيز بايد به نحوي رنگ ديني داشته باشد. اصل نيز كه قانون حركت و اعمال روشهاي تربيت ديني است از اين قاعده مستثنا نيست. بنابر اين براي اكتشاف اصول تربيت ديني بايد به چگونگي ارتباط آنها با خاستگاهشان يعني دين توجه لازم نمود. مقايسهاي اجمالي بين نحوهي اكتشاف و مباني دريافت اصول در تربيت ـ كه ريشه در مناسبات عرفي انسانها با يكديگر در رفتارهاي اجتماعي دارد ـ ما را به اين امر رهنمون ميسازد كه هر گونه انتساب مستقيم يا غيرمستقيم در حوزهي تربيت ديني، بايد همراه با پشتوانهي كافي از تصريحات موجود در متن دين و يا ملاكهاي واضح براي درك از آن تصريحات و ظواهر باشد.
در نظام تربيت ديني، همان طور كه از تصريحات و ظواهر موجود در متون اصيل ديني (مانند آيات و روايات در اسلام) اقدام به اخذ اهداف و آگاهي از رويكرد دين به انسان و دريافت روشهاي گوناگون ميكنيم، منبعِ كشف و اخذ اصول نيز بايد همان تصريحات موجود در متون ديني باشد.
اصول تربيت
مهمترين اصولي كه در اين زمينه ميتوان از متون ديني استخراج كرد عبارتند از:
1. اصل خدامحوري
يكي از عامترين اصول در تربيت اسلامي اصل خدامحوري است. اين اصل جوهرهي اساسي رفتار يك فرد ديندار را تشكيل ميدهد و مهمترين اصل ايجاد تمايز تربيت ديني از ديگر رويكردهاي تربيتي به شمار ميآيد. به طور مشخص مفهوم خدامحوري عبارت است از:
«انجام و يا قصد انجام كليه اعمال و رفتار انسان براساس ملاك و معيارهايي كه خداوند براي آنها تعيين كرده است، به منظور كسب رضايت الهي».
جريان اين امر در عمل تربيتي ناظر بر نحوهي عملكرد مربي براساس آن ملاكهاست. قُلْ اِنَّ هُدَيَ اللّهِ هُوَ الْهُدَي وَ اُمِرْنَا لنُسلِمَ لِرَبّ العَالَمِينَ؛ بگو: در حقيقت تنها هدايتِ خداست كه هدايت واقعي است كه دستور يافتهايم كه تسليم پروردگار جهانيان باشيم (انعام، آيهي 71).
بنابراين، گزينش برنامههاي تربيتي بايد به نحوي صورت پذيرد كه انگيزهي رضايت خداوندي در متربي روز به روز فزوني يابد، تا جايي كه وي بدون كسب رضايت الهي به هيچ عملي اقدام نكند. انتقال روحيهي تعهد در متربي براي تطبيق اعمال با معيار و ملاك الهي بارزترين ثمرهاي است كه از اين اصل حاصل ميشود. مباني اشتقاق اصل خدامحوري را ميتوان در دو بعد جهانبيني و انسانشناختي خلاصه كرد. براساس جهانبيني توحيدي، جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده است و نظام هستي بر اساس خير بودن وجود و رسانيدن موجودات به كمالات شايستهي آنها استوار است (مطهري، ص83).
شايد مهمترين نقطهي افتراق مكتب تربيتي ديني با ديگر مكاتب تربيتي، در نگاه به جهان و انسان باشد. برخي از مكاتب تربيتي با ارائهي تفسيري متفاوت از انسان و جهان، تربيت را بر محوري غير از خدا، از قبيل پرورش عقل و خرد، نيل به رفاه و آسايش، دستيابي به فضيلت، اخلاق و غيره قرار دادهاند؛ حتي ديدگاه حكماي بزرگي چون افلاطون و ارسطو نيز انسان را در سطحي كاملاً متفاوت از سطح خدامحوري قرار ميدهد. آنها بيشتر مسائل تربيتي جامعه را از ديدگاهي خردگرايانه نگريستهاند (مدلين، ص45). كنفوسيوس صريحا اعلام نمود كه «انجام خدمت همهجانبه به خاطر رفاه افراد بشر بايد به عنوان نشانهي يك فضيلت فوقالعاده يا كامل يا احتمالاً يك فضيلت الهي قلمداد گردد» (هيوم، ص168).
هر چند دامنهي تفكر الهي متضمن رفاه اجتماعي، تكامل و تعالي خرد و انديشه و حتي آسايش فردي است، امّا زاويه نگاه انسان به خودش و جهان ناشي از ديدگاه الهي است.
2. اصل تعبّدمداري
مفهوم واژهي تعبد حاكي از نوعي ارتباط انسان با خدا كه مستلزم تواضع، خشوع و فروتني در برابر او و پرهيز از طغيان، تكبر و گردنكشي از دستورها و احكام وي است (معجم مقائيس اللغة، ص206).
اصل تعبدمداري در دامنهي تربيت از دو زاويهي عمل تربيتي مربي نسبت به متربي و برنامههاي تربيتي، مدّنظر قرار ميگيرد. تعبّد در عمل تربيتي عبارت است از: «به كارگيري دستورهاي الهي (امر و نهي) در تربيت متربي، اعم از اينكه دستورهاي مزبور در گستره اهداف تربيت باشد يا در روشها و يا هر بخش ديگر» (از نظر قرآن فرد مؤمن تنها دليل انجام عمل را اطمينان به سرچشمه گرفتن آن از جانب خداوند ميداند و به صرف آگاهي از اين نكته كه عمل مزبور از ديد الهي مطلوب يا غيرمطلوب است اقدام به انجام آن يا اجتناب از آن ميكند. در قرآن آياتي يافت ميشود كه گردن نهادن به عمل را صرفا منوط به امر الهي كرده است. از آن جمله است: (انعام، آيات 4، 74 و 163)، (توبه، آيهي 131)، (بيّنه، آيهي 5) و آياتي مانند: «وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ؛ كساني كه ايمان آوردند از همان حق ـ كه از جانب پروردگارشان است، پيروي كردند» (محمد(ص)، آيهي 3) «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَيَّ؛ و جز از آنچه بر من وحي ميشود پيروي نميكنم» (انعام، آيهي 50)).
منظور از اين اصل در برنامهي تربيتي، ايجاد و پرورش روحيهي تعبد در متربي است، به نحوي كه در او حالتي حاكي از اطاعت متواضعانه در برابر اوامر الهي ايجاد كند. ثبات در اهداف كلي و پيروي از قوانين ماندگار الهي، انگيزش دروني ناشي از حضور خداوند نزد فرد و كسب عزت نفس از طريق اتكا به خداوند و استغناء دروني از ديگران، رهايي از احساس تنهايي و … بعضي از دستاوردهاي تربيتي خدامحوري و تعبد مدارياند.
3. متربيمحوري
يكي از شاخصههاي مهم در سنجش كارايي هر نظام تربيتي ميزان واقعنگري و تأكيد آن بر متربّي است. تربيت در صورتي كه بر مدار نيازها و ويژگيهاي انسان باشد، مستلزم هيچگونه فشار و ناديدهگرفتن واقعيتهاي موجود در او نيست. تربيتي كه از او آغاز ميگردد و در او سير ميكند و به او ختم ميشود. تربيت ديني در عين حال كه انسان را به سوي خدا سوق ميدهد، تأمينكنندهي نيازهاي اوست؛ شايان ذكر است كه ديدگاه تربيتي دين دربارهي تعاليجويي انسان به سوي خدا، با توجه به تواناييها و محدوديتهاي حاكم بر وي تبيين ميشود و هرگز خارج از استعداد و آمادگي او تكليفي بر او تحميل نميشود.
با پذيرشِ اصل متربيمحوري در تعليم وتربيت، بايد مواردي از قبيل رفق و مدارا، توجه به تفاوتهاي فردي، اعمال رويههاي عقلاني، آزاديانسان و تدريجي بودن تربيت، مورد توجه قرار گيرد.
4. زندگي محوري
از آنجايي كه دين ناظر بر كليهي جوانب زندگي انسان است و با نگرشي فراتر از رفع نيازهاي موضعي و مادّي، جهتدهندهي بسياري از درخواستهاي انسان در روند زندگي فردي و اجتماعي از حيث گزينش و نحوهي عمل و مسير آن است، تربيت بر محور چنين نگرشي مستلزم عدم انفكاك از متن زندگي است. در چارچوب تربيت ديني، ترغيب به كنارهگيري از اجتماع و تقويت روحيهي مرتاضانه در فرد، امري كاملاً غيرمتعارف است (مطهري، ج2، ص241). بدينلحاظ جايگاه اجراي تربيت ديني و به عبارتي آزمايشگاه آن، متن زندگي و روند متداول آن است. قالبهاي تربيتي، مانند صداقت، ايثار، امانتداري، عدالتورزي، قناعت، انفاق و… از مواردي انتخاب ميشود كه در مناسبات عادي زندگي جمعي مطرح و مورد توجه است؛ بدين معنا كه از رهگذر نيازهاي غريزي، مناسبات اجتماعي، تمايلات و گرايشهاي طبيعي و خلاصه هر آنچه در ميدان جذب و دفع رفتارهاي عادي زندگي اجتماعي قرار ميگيرد، اقدام به دينورزي و تربيت ديني ميشود. آياتي از قبيل: اعراف، 68؛ محمد، 31؛ انبياء، 35؛ كهف، 7؛ آل عمران، 168 بر اين مطلب دلالت دارند.
تأكيد بر رشد اجتماعي يكي از مهمترين دستاوردهاي اين اصل است.
5. فردمحوري
در انديشهي اسلامي همواره انسان به عنوان فرد و نه گروه در مدار تربيت و اصلاح قرار ميگيرد. مفاهيم و اصطلاحاتي از قبيل تهذيب، تزكيه، تذكر، تأديب و … در فرهنگ اسلامي، از نوعي رويكرد اصلاحي و تربيتي به فرد انساني حكايت ميكند؛ بنابراين، پديدهي تربيت در انديشهي اسلامي راه ورود خود را به جامعه از طريق مواجههي تربيتي با تكتك افراد آن هموار ميسازد. اصل فردمحوري بدين معناست كه:
1. انسان مسئول اعمال خويش است. قرآن در اين خصوص ميفرمايد: كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ؛ هر كسي در گرو دستاورد خويش است (مدثر، آيهي 38)؛
2. هر فرد بايد در مدار كنترل و نظارت خداوند و نه ديگر عوامل (جامعه و…) باشد. به تعبير قرآن: وَ مَا يَلْفَظْ مِنْ قَوْلٍ اِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ؛ و هيچ سخني را نميگويد مگر اينكه مراقبي آماده نزد او آن را ضبط ميكند (ق، آيهي 18)؛
3. انسان به تنهايي مورد ارزيابي قرار ميگيرد. قرآن در اين خصوص ميفرمايد: وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادي كَمَا خَلَقْنكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ؛ و همان گونه كه شما را نخستينبار آفريديم، اكنون نيز تنها به سوي ما آمدهايد (مريم، آيهي 94).
مهمترين پيامدها در فرايند تربيت اسلامي از منظر فرديت عبارتاند از:
فرديت و مسئوليت:
فرديت رابطهاي ناگسستني با مسئوليت دارد و مسئوليت صرفا در بستر فرديت معنا و مفهوم مييابد. در انديشهي اسلامي، انسان به عنوان فرد، مسئول تمام اعمال خويش است: كُلُّ امْرِيٍ بِمَا كَسَبَ رَهينٌ؛ هر كسي در گرو دستاورد خويش است (طور، آيهي 21)؛ يا در تعبيري ديگر بيان شده است كه هر انساني برايند سعي و كوشش خويش است: اَنْ لَيْسَ لِلاِنْسانِ اِلاّ مَا سَعي؛ و اينكه براي انسان جز حاصل تلاش او نيست (نجم، آيهي 39) و خود او نيز اولين كسي است كه از سود و زيان اعمال خود، برخوردار ميشود: فَمَنْ اِهْتَدي فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ظَلَّ فَاِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا؛ پس هركس هدايت شود، به سود خود اوست، و هركس بيراهه رود، تنها به زيان خودش گمراه ميشود» (زمر، آيهي 41).
6. عملگرايي
بر هيچ كسي پوشيده نيست كه دين همواره بيش از آنكه وابسته به حوزهي آگاهيهاي انسان باشد ناظر بر موضع عملي وي است. اگر بر آگاهي نيز تأكيد ميشود، صرفا به منظور انعكاس آن در حيطهي اعمال و رفتار انسان است؛ بنابراين آگاهي و معرفت ديني در صورتي با شخصيت فرد عجين ميشود و در او تأثير ميگذارد كه با عمل وي مقرون گردد؛ از اينرو، يك مربي موفق كسي است كه همواره با توجه به ظرفيت و استعداد متربي او را وادار به عمل كند.
پرهيز از ذهنگرايي يكي از دستاوردهاي تربيتي اصل عملگرايي است.
بهمنظور روشنشدن كيفيت تأثيرگذاري عمل برروند تربيتديني وجوانب آن، ميتوان بحثرا درقالبهاي ذيل پيگيري كرد:
عمل و معرفت
به طور كلي آگاهيهاي انسان تنها از طريق تجارب شناختي و انكشاف مقولات خارجي حاصل نميشود، بلكه از رهگذر آگاهي و عمل است كه تغييرات واقعي در رفتار آدمي پديد ميآيد. ضمن آنكه تأثير عمل بر فرد از دو جهت مثبت و منفي قابل ارزيابي است. يا اَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر از خدا پروا داريد، براي شما وسيلهاي جهت تمايز و تشخيص و جدا كردن حق از باطل قرار ميدهد (انفال / 29). علاوه بر اين آيه 69 عنكبوت و 99 حج نيز بر اين مطلب دلالت دارند.
از طرف ديگر هر نوع عمل منافي با دين ميتواند موجب كاستي در جانب فهم حقايق و كاهش باور و تعهد براي عمل به آن باشد. حضرت علي(ع) در اين خصوص ميفرمايد:
اَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِع (نهجالبلاغه، حكمت 231)؛
بيشترين جايگاهي كه خرد و عقل انسان در آن قرباني ميشود، هنگامي است كه برق طمع ميدرخشد.
عمل و نيّت
نقش تربيتي عمل ديني از طريق نيت و انگيزه قابل ارزيابي است؛ بنابراين با توجه به اينكه تأثير عمل در تربيت منوط به كيفيت آن است و عمل آخرين حلقهي تحقق انگيزه و نيت است، نميتوان بين آن دو انفكاك قائل شد. نه نيت بدون عمل نيت واقعي است و نه عمل بدون نيت قادر به تغيير انسان است.
عمل و آزمايش
عملْ ابزاري براي امتحان و آزمايش خود و ديگران است. هر چند نيت همواره حاكم بر عمل است، اما آنچه در خارج ظهور ميكند همان عمل است؛ از اين رو، ميتوان از طريق عمل و تداوم آن به وضعيت انگيزشي فرد نيز پيبرد؛ لذا عمل ميزاني براي آزمايش در روند تربيت، و معيار سنجش پايداري فرد ميباشد.
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَئيٍ مِنَ الْخَوْفِ والْجُوعَ و نَقْصٍ مِنَ الاَْمْوَالِ وَ الاَْنْفُسِ و الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ؛ و قطعا شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كاهش در اموال و جانها و محصولات ميآزماييم و مژده ده شكيبايان را (بقره، آيهي 155). همچنين آياتي از قبيل: مائده، آيهي 165؛ آل عمران، آيات 186 و 154؛ محمد، آيهي 31؛ عنكبوت، آيهي 2؛ انبياء، آيهي 35؛ تغابن، آيهي 15 و انفال، آيهي 28 نيز بر اين مطلب دلالت دارند.
7. اخلاقمداري
يكي از اركان و اهداف مهم دين، اخلاق است. مقصود از تمام معارف ديني و انجام مناسك و شعاير، ايجاد تحول اخلاقي در انسان است، به نحوي كه اگر عناصر معرفتي و عبادي در دين نتوانند در حوزهي اخلاقي تأثير بگذارند به كمال خود دست نيافتهاند. هنگامي كه به اسلام نظر ميافكنيم درمييابيم كه پافشاري و تأكيد بر غايتها و فرجامهاي اخلاقي و عملي در قالب تقوا، عبرتآموزي، شكرگزاري، ايمان و يقين، دريافت هدايت، عبادت الهي، نيل به رشد و رستگاري و… بيانگر ارزش بيهمتاي عنصر اخلاق در ميان ديگر عناصر است؛ بنابراين ميتوان متعلق تربيت ديني را همان تربيت اخلاقي دانست. پيامبر(ص) فرمود: اِنّي بُعِثْتُ ِلاُتَمِمَ مَكارِمَ الاَخْلاق؛ همانا من براي كامل كردن كرامتهاي اخلاقي مبعوث شدهام (بحارالانوار؛ ج16، ص210). مفاهيمي از قبيل برّ و نيكي، خير، معروف، احسان، عدل، اجتناب از فحشا، منكر و ظلم و… حاكي از رويكرد اخلاق به تربيت ديني است. (برخي از آيات در اين باره عبارتاند از: اعراف، 33 و 199؛ بقره، 78 و 195 و 263؛ آل عمران، 104 و 193 و 198؛ قصص، 77؛ هود، 71؛ مؤمنون، 96؛ اسراء، 53؛ بقره، 169 و 268؛ عنكبوت، 45 و انعام، 151).
قرآن كسب معرفت را صرفا ابزاري براي نيل به تحول اخلاق ميداند؛ چه معرفت در سطح جهانشناسي باشد و چه آگاهي از امور غيب و چه معرفت از وقايع تاريخي (هود، آيهي 120؛ قمر، آيهي 4؛ يوسف، آيهي 3 و نازعات، آيهي 43).
از طرف ديگر نگاه قرآن به احكام و شريعت، نيز نگاهي حاكي از اخلاقمداري است: وَ اَقِمَ الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ و الْمُنْكَرِ؛ و نماز را برپا دار، كه نماز از كار زشت و ناپسند بازميدارد (عنكبوت، آيهي 45). آيات زير نيز بر اين مطلب دلالت دارند: بقره، آيات 177 و 183 و توبه، آيات 1 و 3.
8. سعيمحوري
سعي و كوشش از دو جهت در امر تربيت مورد توجه است: 1. تقويت اراده به نحو مطلق؛ 2. تقويت اراده به نحو خاص و انجام عملي مشخص.
اهميت تأثير سعي و تلاش بر انسان در اين است كه وي مرهون ميزان تلاش و كوششي است كه به كار ميگيرد؛ آنچه در تربيت ديني اهميت دارد ميزان سعي و كوششي است كه فرد در حيطه قدرت خود براي رسيدن به هدف انجام ميدهد. همچنين تربيت ديني افراد با توجه به شرايط و امكاناتي كه شخص در اختيار دارد، طرحريزي ميشود. وَ اَنْ لَيْسَ لِلاِنْسانِ اِلاّ مَا سَعي وَ اَنَّ سَعْيَهَ سَوْفَ يُري؛ و اينكه براي انسان بهرهاي جز سعي و كوشش نيست و تلاش او به زودي ديده ميشود (نجم / 39و40). ساير آيات در اين زمينه عبارتند از: نازعات، آيهي 35 و انسان، آيهي 22.
محورهاي عمده موردنظر در اصل سعيمحوري عبارتند از:
جهد و كوشش:
اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الذَّينَ جَاهَدُوا مِنْكُم وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ؛ آيا چنين پنداشتيد كه تنها با ادعاي ايمان وارد بهشت خواهيد شد، در حالي كه خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است (آلعمران، 142).
و صبر و استقامت:
وَ اصْبِروا اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِريِن؛ و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامتكنندگان است (انفال، 46) و آيات 24 سوره رعد و 30 سوره فصلّت نيز بر اين مطلب دلالت دارند.
و كسب و اكتساب:
كُلُّ امْرَيٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ؛ هركس در گرو اعمال خويش است (طور، آيهي 21 و بقره، آيهي 225).
دستاوردهاي تربيتي اين اصل مواردي چون: تأثير تلاش در تغيير سرنوشت و نقش سعي و عادت در تربيت است.
9. اعتدالگرايي
اصل اعتدالگرايي بيانگر رعايت اعتدال و توازن در تربيت انسان و پرهيز از هر گونه افراط و تفريط است. اين اصل متضمن دو امر است:
1. مفهوم اعتدال به نوعي دربرگيرندهي جامعيت است. به اين معنا كه آنچه در تربيت اسلامي مدنظر قرار ميگيرد شامل تمام نيازها و خواستههاي وجودي انسان است و اين جامعيت مستلزم رعايت اعتدال در ميان نيازهاي مزبور و پرهيز از افراط و تفريط در مواجهه با آنهاست؛
2. رعايت اعتدال در نوع سرمايهگذاري و صرف انرژي براي پاسخگويي به يك نياز، ما را از افراط و زيادهروي در پرداختن به آن بازميدارد. در ديدگاه ديني، تداوم هر امري به اعتدال در انجام آن بستگي دارد. امام باقر(ع) در اين خصوص ميفرمايد:
اَحَبُّ الاَعْمالِ اِلَي اللّهِ عَزَّوَجلَّ مَا داوَمَ عَلَيْهِ العَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ؛ بهترين و محبوبترين اعمال در نزد خداوند ـ عزوجل ـ عملي است كه از سوي بنده تداوم يابد هر چند قليل و اندك باشد.
10. محبتمحوري
اساس تربيت ديني بر محور برانگيختن حبّ و علاقهي انسان و ايجاد وابستگي و تعلّق خاطر در او شكل ميگيرد. ايجاد و پرورش حس تعلّق، اشتياق و عشق به خدا و درنتيجه به خَلق او و نفرت و انزجار از شيطان و مظاهر او وظيفهي اصلي تربيت ديني محسوب ميشود. آنچه در اصل محبتمحوري مطرح ميشود، ميدانداري گرايشهاي قلبي و اولويت عشقورزي و راز و رمزهاي آن بر استدلالهاي بيطراوت عقلاني و افراطهاي بيروح عملي است. (گيسلر، ص25 و 30؛ جيمز، ص25ـ24).
در بسياري از آيات قرآن تبيين ارتباط انسان با خداوند يا بالعكس بر اساس دوستي و محبت، شكلي كاملاً متفاوت از روابط حاكم در ديگر گسترههاي ارتباطي به خود گرفته است. مفهومي كه حكايت از عشق متقابل خلق و خدا ميكند، همان مفهوم محبت و عشقورزي است كه بيانگر كيفيت ارتباط دوجانبه انسان و خداست:
قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ؛ بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد (آل عمران، آيهي 30).
خداوند هنگام خطاب به رستگاران از واژهي محبت و دوست داشتن استفاده ميكند و از طرف ديگر نسبت به كساني كه در وادي سركشي و عصيان گام نهادهاند از واژهي برائت يا عدم محبت استفاده ميكند.
11. نظارتمداري
يكي از روشهاي كارامد در امر تربيت، نظارت بر امور متربي است. نظارت ديني، نظارتي آگاهانه و هوشيارانه است كه متربي ميداند همواره رفتار و حركات او تحت نظارت دقيق الهي است و در آينده بايد پاسخگوي اعمال و رفتار خود باشد. چنين نظارتي ميتواند تأثير ويژهاي بر شخصيت و رفتار وي داشته باشد؛ بنابراين، اصل نظارتمداري در تربيت اسلامي به ما ميگويد: جهان در منظر خداوند تبارك و تعالي است و او بر همه امور آگاه است.
بنابراين، كيفيت تأثير نظارت بر رفتار و احوال انسان، مرهون ميزان آگاهي و اعتقاد او نسبت به امر نظارت و چگونگي آن است. اين امر مستلزم نوعي مراقبه و محاسبه و خودكنترلي است. علي(ع) ميفرمايد:
از مخالفت با فرمانهاي خدايي كه در پيشگاه او حاضريد و زمام امور شما به دست اوست و حركات و سكنات شما در دست قدرت اوست بترسيد. اگر شما اعمالي را پنهاني انجام دهيد او ميداند و اگر آشكارا بهجا آوريد… نگهبانان بزرگواري را گماشته تا هيچ حقي ضايع نگردد و بيهوده ثبت نكنند. (نهجالبلاغه، خطبهي 183).
12. خوف و رجا
هرگز نميتوان حركتهاي تربيتي را كه منجر به اصلاح و تغيير رفتار در انسان ميشوند بدون وجود انگيزهاي آشكار ترسيم كرد. تشويق و تنبيه، پاداش و جزا و بالاخره بهشت و جهنم در تعابير ديني نمادي روشن و عاملي اساسي براي ايجاد انگيزش در انسان از رهگذر نوعي بيم و اميد و ترس و عشق است. انسان با تركيبي متعادل از بيم و اميد حركتي را آغاز ميكند يا از آن دست ميكشد. هيچ گامي در جهت اصلاح و تغيير وضعيت موجود، بدون گذر از ميان اين دو مقوله، در سطوح مختلف امكانپذير نيست (قطب، ص182). خوف و رجا در تربيت ديني مكمل يكديگرند و انسان را از يأس و غرور پيراسته و به تواضع و اميد آراسته ميسازند. روش ترغيب و ترهيب (سوق دادن و ترساندن) بر اساس همين نگرش به انسان است:
وَ بَشِّرِ الَّذينَ امَنوُا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ اَنَّ لَهُمْ جَناتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهَارُ؛ و به كساني كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته انجام دادهاند، مژده ده كه ايشان را باغهايي خواهد بود كه از زير درختان آن جويبار روان است (بقره، آيهي 25).
اِنّا اَنْذَرْناكُمْ عَذابا قَرِيبا يَومَ يَنْظُرُ المَرْءُ مَاقَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرابا؛ ما شما را از عذابي نزديك هشدار داديم: روزي كه آدمي آنچه را كه با دست خويش پيش فرستاده است بنگرد؛ و كافر ميگويد،كاش من خاك بودم (نبأ، آيهي 40).
13. مرگانديشي (فناپذيري دنيوي)
در اسلام، روحيه آرزوگراييهاي بيحد و حصر و دستنايافتني و محصور شدن در چارچوب طرحها و نقشههاي بيپايان و فراموشي خود در اين ميان سرچشمهي بسياري از خطاها وگناههاي انسان است.
پيامبر(ص) فرمود: «حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلّ خَطِيئَةِ؛ علاقه به دنيا منشأ هر اشتباه و خطايي است» (بحارالانوار، ج70، ص239).
هشدارها و تأكيدات فراوان اسلام بر فناپذيري انسان در دنيا و پايان يافتن دوران زندگي، و انتقال از موقعيتي به موقعيت ديگر جزء مهمي از مجموعهي پند و اندرزهاي ديني است. اين امر، در تفكر مربوط به تربيت اسلامي از جايگاه مهمي برخوردار است به نحوي كه بر تعيين نوع حركت تربيتي و جهتدهي به آن تأثير انكارناپذيري دارد (شعراء، آيهي 129؛ جمعه، آيهي 8؛ غررالحكم، ج3، ص112 و ج5، ص295 و ج6، ص160 و نهجالبلاغه، خطبهي 188).
14. آرمانگرايي
«جهان ماهيت از اويي و به سوي اويي دارد. بر جهان يك نظام عالي هدايت، حاكميت دارد»(مطهري، ص233). تربيت ديني بر اساس آرماني مشخص و هدف غايي مذكور انجام ميپذيرد و در چارچوب آن اقدامات مربوط به انتخاب هدفها و اتخاذ رويههاي تربيتي صورت ميپذيرد. بدينترتيب، فردي كه خود را در چنين محدودهاي قرار ميدهد كاملاً متفاوت از فردي است كه نسبت به چارچوب فوق التزامي ندارد. شايد بتوان مهمترين دستاورد تربيتي اين اصل، يعني انديشهي جهانِ با هدف را، القاي روح معناداري به انسان و ايجاد اعتماد و اميد در او دانست (استيس؛ ص168).
15. آخرتانديشي
جهتگيري زندگي بر مبناي آخرتگرايي تحولي اساسي در رفتار و سلوك انسان ايجاد ميكند.تربيت ديني مسئوليت ويژهاي در باروري عقل ديني از رهگذر القاي ذهنيت آخرتانديش دارد، از اينرو مفاهيم ديني مشحون از يادآوري سراي جاويد و ايجاد تنبه در انسان نسبت به آن است.
وَ اتَّقُوا يَوْمَا لاتَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا وَ لايُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لايُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ؛ و بترسيد از روزي كه هيچكس عذاب خدا را از كسي دفع نميكند، و نه از او شفاعتي پذيرفته، ونه بهجاي وي بدلي گرفته ميشود، ونه ياري خواهد شد (بقره، آيهي48).
منابع:
1. ـ قطب، محمد. 1362، روش تربيتي اسلام، ترجمه جعفري، تهران. انجام كتاب.
2. ـ نهجالبلاغه، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373.
3. ـ استيس، والتر. 1377، دين و نگرش نوين، ترجمه احمدرضا جليلي، تهران، انتشارات حكمت.
4. ـ هيوم، رابرت. 1369، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
5. ـ جيمز، ويليام. 1367، دين و روان، ترجمه مهدي قائيني، قم، دارالفكر.
6. ـ شاتو، ژان. 1369، مربيان بزرگ، ترجمه غلامحسين شكوهي، تهران، دانشگاه تهران.
7. ـ شكوهي، غلامحسين. 1368، مباني واصول آموزش و پرورش.
8. ـ ابن منظور. 1408ق، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي.
9. ـ درايتي، مصطفي، معجم الفاظ غررالحكم ودررالكلم، 1372، قم، مركز الابحاث و الدراسات الاسلامية.
10. ـ زاهدي، مرتضي. 1375، فلسفه تربيت و فعاليتهاي تربيتي، تهران، آواي نور.
11. ـ قرآن كريم
12. ـ ابن فارسي،احمد. 1410 ق، معجم مقائيس اللغة، [بيجا] الدار الاسلامية.
13. ـ اعتمادي، ميرزا آقا. 1376، اصول و فنون آموزش و پرورش، تهران، آواي نور.
14. ـ باقري، خسرو. 1368، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران، سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش
15. ـ هوشيار، محمدباقر. 1327، اصول آموزش و پرورش، تهران، دانشگاه تهران.
16. ـ الصطفوي، حسن. مقدمة حول كتاب المصباح الشريعة، 1379، تهران، مركز نشر كتاب.
17. ـ مجلسي، محمدباقر. 1413ق، بحارالانوار، بيروت، دارلاضواء.
18. ـ مدلين، ويليام. 1353، تاريخ آراء تربيتي غرب، ترجمه فريدون بازرگان ديلمقاني، تهران، دانشگاه تهران.
19. ـ شريعتمداري، علي. 1367، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، تهران، اميركبير.
20. ـ گيلسر، نورمن. 1375، فلسفه دين، ترجمه حميدرضا آيتاللهي، تهران، حكمت.
21. ـ مايكل پترسون و ديگران. 1376، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو.
22. ـ مطهري، مرتضي. 1371، مجموعه آثار، ج2، قم، صدرا.
23. ـ شكوهي، غلامحسين. 1367، تعليم و تربيت و مراحل آن، مشهد، آستان قدس رضوي.
24. ـ كليني، محمد بن يعقوب. 1413ق، كافي، بيروت، دارالاضواء.
برگرفته از سایت شیخ حسین انصاریان