خاطره ای خنده دار از لحظات قبل از شهادت یک رزمنده!

6 مرداد 1395 نظرات (0) بازدید :

سرویس مقاومت جام نیـوز:

 

مصاحبه گر: ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود، روی زمین افتاد و زمزمه می کرد. دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش. داشت آخرین نفساشو می زد. ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری؟

 

با لبخند گفت:از مردم کشورم می خوام وقتی برای خط کمپوت می فرستن،عکس روی کمپوت ها رو نکَنن!

 

گفتم: داره ضبط میشه برادر. یه حرف بهتری بگو!

 

با همون طنازی گفت:…اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده.