عدهای درباره مباحث اعتقادی و اخلاقی میگویند: اینها مهم نیست، همین که انسان به همنوع خدمت کند، غیبت و دزدی نکند، کافیست؛ پاسخ چیست؟ (الکترونیک / تهران)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): در مطلب برای پیپاسخ دادن نباشید، بلکه در پی شناخت و دانستن باشید؛ چرا که کفار خودشان پاسخ بسیاری از ادعاهایشان را میدانند و علت کفرشان الزاماً ندانستن نمیباشد، بلکه نمیخواهند.
الف – “دین” که فقط اسلام، مسیحیت یا سایر ادیان الهی نمیباشد.
“دین”، شامل دو بخش “نظری” و “عملی” میباشد. بخش نظری آن (اعتقادات) مبین چگونگی “جهانبینی” هر شخصی میباشد و بخش “عملی” آن، تبیین بایدها و نبایدهای منطبق با آن جهانبینی میباشد.
بنابراین، همین که میگویند: «اینها مهم نیست!» خودش بیان بخش نظری در نوعی دین است؛ و همین که میگویند: «خدمت به همنوع و اجتناب از دروغ و غیبت و دزدی کافیست»، خودش بخش احکام همان دین میباشد. پس خودشان نیز در عین انکار دین و مهم ندانستن آن، دینسازی کردهاند!
- – از آیات قرآن کریم، میآموزیم که حتی کفار، نوعی دین دارند. یعنی اعتقادات و احکام و سنتهای منطبق با آن دارند – یا به قول امروزیها، جهانبینی و ایدئولوژی دارند.
« قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ … * وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ » (سوره الکافرون)
ترجمه: بگو: ای کافران! … * و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم * و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید * (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!
ب- پس، این مدعیان نیز خودشان از خودشان نوعی دین ساختهاند و در واقع دعوی آنان این است که دین، چه به لحاظ جهانبینی (نظری) و چه به لحاظ قوانین و احکام (عملی)، آن است که ما میگوییم! اما در هر حال باید اثبات کنند که در اعتقادات چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست و چرا؟! و چرا در احکام و قوانین بشری، همین چند اصل کافیست؟!
چند سؤال دیگر:
*- آیا برای بشر مهم نیست که بداند اول و آخری وجود دارد یا خیر و آن حق است یا خیر؟!
*- مگر میشود که اطلاع از هدف و غایت برای انسان مهم نباشد، در حالی که هیچ کار بیهدفی انجام نمیدهد؟
*- اگر اعتقاد به توحید و معاد مهم نیست، پس چرا مادهگرایان (ماتریالیستها)، از گذشته تا کنون، این همه اصرار دارند تا مدعی شوند و القا کنند که توحید و معادی در کار نیست؟! چطور شد که برای ایمان آوردن مهم نیست، اما برای انکار و تکذیب مهم است؟!
*- از کجا فهمیدند که خدمت به همنوع و پرهیز از دروغ و غیبت و دزدی خوب است و خوبی به همین حد کافیست؟!
*- آیا خوب دانستن خدمت به هم نوع و نیز بد دانستن دروغ، غیبت و دزدی در نظر همگان، خود گواه بر “فطرت” نمیباشد که عمومی و یکسان است؟! آیا این فطرت واحد، خالق واحد ندارد؟!
ج – اگر توحید و معادی در کار نباشد (که هست) و مهم نباشد (که هست)، خوبی و بدی، هیچ معنا و مفهومی نخواهند داشت، چرا که همگان یک دورهای به شکل انسان به دنیا آمده و زندگی میکنند و بعد میمیرند و خاک میشوند و هیچ فرقی بین خوبی و بدی – عقل و جهل – عدل و ظلم و … باقی نمیماند. به همین علت است که عاقبت اندیشههای نظری پست مدرن و پسا پست مدرن، به نفی عقلانیت، فطرت، ارزش و ضد ارزش، یکسان دیدن همه چیز و … کشانده شده است.
اومانیسم – همین مهم ندانستن شناخت و اعتقاد به “توحید و معاد”، سبب بروز و ظهور خوی ابلیسی “تکبر” و خودگرایی و خود پسندی میگردد که برای زیبا و مدرن جلوه دادن آن، نام “اومانیسم” را بر آن نهادند که خودش مانند سایر ایسمها، نوعی “دین” میباشد. منتهی دین باطل.
در این “دین”، اصالت به “انسان” داده شده است و چون ماوراء الطبیعه را رد میکند، این انسان چیزی جز ماده نیست. موجودی است مانند سایر حیوانات. لذا او را حیوان ناطق، حیوان دوپا، حیوان با شعور بالاتر، حیوان بیمو، حیوان اجتماعی و … مینامند.
نگاه به انسان به عنوان نوعی از حیوانات، سبب میگردد تا در اندیشهی “اومانیسم یا به اصطلاح اصالت انسان”، چیزی جز رضایت (منافع) و لذت شخصی مهم نباشد.
دروغ، غیبت و …:
اگر خدا و معاد انکار شود – اگر در آخر کار همگان مساوی باشند (که نیستند)، نه خدمت به همنوع کار خوبی است و نه دروغ، غیبت، دزدی و هر جنایت دیگری کار بدی میباشد. چرا که انسان باید در همین مدت کوتاهی که به شکل “حیوان دوپا و ناطق” زندگی میکند، نهایت بهرهی مادی و لذت خود را ببرد. بنابراین، خوب دانستن خدمت به همنوع و یا بد دانستن بدیهایی چون دروغ و غیبت و …، هیچ توجیه منطقی و قابل قبولی نخواهد داشت.
در چنین دینی، چه بسا خیانت به همنوع و دروغ و غیبت و هر فساد دیگری، به لحاظ این که انسان را به رضایت و لذت میرساند، خوب هم تلقی گردد. وقتی خبری نیست، چرا بد شمرده شوند؟!
خدمت به هم نوع:
خدمت به همنوع، یعنی چه؟! این کلیگوییهای شعاری را به هر شکلی که مطلوب باشد میتوان تفسیر کرده و مصادیقش را به دلخواه تعیین نمود. بالاخره انسانهای جانی، ظالم، فاسق، فاسد، تجاوزکار و خودپرست نیز همنوع هستند! چه بسا گاه در اکثریت نیز قرار میگیرند. حال در نگاه ماتریالیستی یا اومانیستی، با چه منطقی ادعا میشود که نباید به آنان خدمت کرد؟!این نگاه حقیقت بین و عاقبت گرایانه (برای دنیا و آخرت) در دین کامل اسلام است که میگوید: با همه کس و در هر امری نباید مشارکت، یاری و خدمت نمود؛ بلکه این تعاون در امر خیر لازم است و در امر شرّ مجاز نمیباشد. اما در نگاه مادهگرایانه، اصلاً خیر و شرّ، معنا و مفهوم و منطقی ندارد.
«… وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ » (المائده، 2)
ترجمه: … و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت كيفر است.
- – بنابراین، موضوع «توحید و معاد»، نه تنها مهم است، بلکه مهمترین است، چرا که اولاً نگاه حقیقتگرا و واقعبینانه (جهانبینی) به عالَم هستی میباشد و ثانیاً سایر “بایدها و نبایدها” و “ارزشها و ضد ارزشها” و «خوبیها و بدیها” و «خیرها و شرّها»، بر اساس آن تبیین و وضع میگردند.
- – اگر اعتقاد به توحید و معاد نباشد، هیچ کس نمیتواند اثبات کند که نوعدوستی خوب است و ظلم و جنایت و تجاوز بد است! وقتی همه چیز در نهایت به یک نتیجهی پوچ میرسد و همگان مساوی با خاک میشوند، هیچ دلیل منطقی برای تفکیک فضایل و رذایل اخلاقی (فردی یا اجتماعی) وجود ندارد. برای همین است که کفار به هیچ تعریفی از فضیلت و رذیلت انسانی پایبند نیستند و همه چیز را با منافع خود میسنجد و توجیه میکنند.
برگرفته از سایت شبهه
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
عدهای درباره مباحث اعتقادی و اخلاقی میگویند: اینها مهم نیست و خدمت به همنوع، غیبت و دزدی نکند، کافیست