چه کنیم که پندها و اندرزها و بطور کلى سخنان ما در دل دیگران مؤثر افتد ؟

14 فروردین 1396 نظرات (0) بازدید :

یکى از شعب « اخلاق اجتماعى » بخشى است که هدف یا لا اقل نتیجه آن نفوذ در دیگران و جلب اعتماد آنهاست در این قسمت صفات زیادى دیده مى شود که علماى اخلاق غالباً بدون توجه به این نتیجه خاص صرفاً آنها را از نقطه نظر فضیلت بودن مورد بحث قرار داده اند . این شعبه از اخلاق اجتماعى که اتفاقاً بسیار دامنه دار و مملوّ از ریزه کاریهاى روانى است مخصوصاً براى « رهبران فکرى » و از جمله « مبلغان » نهایت لزوم را دارد و بدون آن نمى توانند هرگز هدفهاى تربیتى مورد نظر را از معلومات و کوششهاى خاص اصلاحى خود بگیرند و در تلاشهاى خود ممکن است مواجه با شکست بشوند .
بسیار دیده شده است افراد با فضیلت و دانشمندى بر اثر عدم آشنایى به این قسمت از اخلاق اجتماعى عمرى را در انزوا بسر برده اند ، نه مردم توانسته اند از افکار و علوم آنها بهره اى ببرند ، و نه آنها توانسته اند موفقیت شایسته اى در اجتماع پیدا کنند .
بعکس افراد کم فضیلتى بر اثر آشنایى و بکار بستن این اصول ، مقاماتى بیش از میزان شایستگى واقعى خود در اجتماع یافته اند .
عدم توجه به این حقایق سبب مى شود که گاهى گناه عدم موفقیت در تلاشها و کوششهاى اجتماعى را به گردن عوامل موهومى از قبیل شانس و تصادف بیندازند و در واقع اگر شانس را به معنى « آشنایى به این اصول » تفسیر کنیم به حقیقت بسیار نزدیکتر خواهیم بود .
به هرحال در اینجا قبل از هر چیز ذکر چند نکته لازم به نظر مى رسد :
1 ـ به حکم اینکه زندگى انسان پیوند ناگسستنى با اجتماع دارد باید به هر صورت از اصول صحیحى که موجب نفوذ در دیگران مى شود آگاه باشد تا بتواند توجه آنها را به همکارى با خود که غرض نهایى براى زندگى دسته جمعى است جلب کند .
عموم افراد در این قسمت یکسانند و حتى افراد عالى اجتماع از آن بى نیاز نیستند و بدون توجه و بکار بستن این اصول مواجه با مشکلات بزرگى خواهند شد ، منتها کسانى که در این میان به نحوى از انحا وظیفه رهبرى جمع کوچک یا بزرگى را به عهده دارند به شکل بارزترى احساس نیاز به این قسمت مى کنند و رهبران روحانى و مبلغان دینى که باید در زوایا و اعماق روح و جان مردم نفوذ نمایند از همه بیشتر به آن نیازمندند .
بنابراین چنین نتیجه مى گیریم که این بخش از اخلاق اجتماعى کاملا جنبه عمومى دارد نه جنبه صنفى و مخصوص به دسته معین .
2 ـ موضوع مهمى که توجه به آن در اینجا کمال لزوم را دارد این است که اگر ما تصور کنیم راه نفوذ در افکار دیگران تنها از طریق آشنایى بر استدلالات قوى و غیر قابل انکار در هر موضوع و یا موشکافى در ذکر محاسن و معایب امور مورد نظر است ، سخت در اشتباه خواهیم بود ، زیرا استدلال هر قدر قوى و منطقى باشد تنها با بخش « خودآگاه » روح انسان سر و کار دارد در حالى که بخش مهم روح مرحله « ناخودآگاه » یا « نیمه آگاه » است که نفوذ در آن تنها از طریق استدلال ممکن نیست(165) . حتى طرق استدلالى غالباً موقعى به نحو کافى مؤثر خواهد بود که با توجه به این اصول القا گردد ، این از یک سو ; از سوى دیگر هرگز آن صمیمیتى که از طرف افراد مورد نظر براى یک رهبر لازم است با اقناع عقل و فکر آنها حاصل نمى گردد بلکه باید عواطف آنها را به سوى اهداف خود بسیج کند تا پیوند لازم را
1 ـ مرحله خودآگاه : و آن را به مرحله اى از ذهن مى گویند که با استدلالات و قیاسات منطقى و عقلانى و نتیجه مشاهدات و تجربیات سر و کار دارد و روابط مطالب در آن براى انسان کاملا روشن است ، و به عبارت دیگر « خودآگاهى ، قلمرو عقل است » .
2 ـ نیمه آگاه : نیمه آگاه همان منطقه افکار و اطلاعات مبهم و نامنظم است که از غرایز و عواطف و عقده ها سرچشمه مى گیرد ، و به عبارت دیگر نیمه آگاه جولانگاه احساسات و تمایلات و افکارى است که از غرایزى مانند حبّ ذات و امثال آن بروز مى کند و از خواص آن ابهام است .
3 ـ ناخودآگاه : این مرحله همان مرحله تاریک و فراموش شده ذهن است که انسان در شرایط عادى هیچ آگاهى از وجود محتویات آن ندارد ، کلیه تمایلاتى که به عللى ارضاء نشده اند و از مرحله خودآگاه واپس زده شده اند همه در این قسمت از ذهن متمرکز مى گردند همچنین خاطرات فراموش شده که ممکن است گاهى به خاطر بیایند و یا بر اثر رابطه منفى که با یکى از تمایلات دارند هرگز به خاطر نیایند همه در این ناحیه متمرکزند .
براى رهبرى کسب نماید .
3 ـ استفاده از بحثها اگر بخاطر این باشد که دیگران را در راه منافع شخصى خود بکار اندازیم و با نفوذ در فکر آنان نیروهاى آنها را به یغما بریم ، مسلماً مذموم و نمونه روشنى از استعمار خواهد بود ; اما اگر بخاطر هماهنگ ساختن نیروها در طریق یک هدف عالى اجتماعى و یا بخاطر اصلاح و تربیت فرد صورت گیرد ، ممدوح و از شرایط نخستین یک رهبرى صحیح مى باشد .
بنابراین طرز عمل و بکاربردن این اصول اخلاقى تقریباً در همه جا یکسان است ، تنها تفاوت در نتیجه و برداشت از آن مى باشد .
4 ـ براى نفوذ در دیگران قبل از هر چیز آگاهى و آشنایى به اصول روانشناسى و روانکاوى و ورود به زوایاى روح انسان بطور کلى و روح فرد مورد نظر بخصوص لازم است . بعضى ذاتاً با داشتن ذوقهاى خاصى به این اصول کم و بیش آشنا هستند ، کما اینکه عده اى نیز بر اثر احتیاج و تجربه ، تدریجاً از آن آگاه شده اند ، ولى بسیارى از افراد ناچارند این اصول را بعنوان درس فراگیرند و بکار برند .
5 ـ اشتباه نشود ، تنها آشنایى به طرق تأثیر و نفوذ در دیگران کافى نیست ، چه بسا افرادى که از نظر علمى در این زمینه آگاهى کافى دارند ولى نمى توانند آنها را درست بکار بندند ، بکار بستن این اصول نیاز به تمرین و آمادگى کافى دارد یعنى باید بصورت « ملکه اخلاقى » درآید تا بتوان از آن نتیجه رضایت بخش گرفت .
6 ـ از مطالعه شرح حال پیغمبران بزرگ خدا مخصوصاً پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم)و ائمه هدى (علیهم السلام) بخوبى استفاده مى شود که این بزرگواران براى تحقق بخشیدن به اهداف تبلیغى و تربیتى خود از بسیارى از این اصول استفاده مى کردند و خود سرمشق بزرگى براى این قسمت از اخلاق فاضله اجتماعى بودند .
طرز برخورد آنان با مردم چنان بوده که به سرعت آنها را به سوى خود و تعلیمات عالى خود جلب و جذب مى نمودند ، عده اى میل دارند به همه این امور رنگ اعجاز بدهند در حالى که چنین نیست ، اگر ما هم سنّت و روش آنها را در برخورد با دیگران بکار بندیم به سرعت مى توانیم در آنها تأثیر بگذاریم و در اعماق روانشان نفوذ کنیم .
قرآن درباره پیغمبر بزرگ اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) مى گوید :
( وَیَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْر لَکُمْ )(166)
مى گویند : او آدم خوش باورى است ، بگو : خوش باور بودن او به نفع شماست .
و در جاى دیگر مى فرماید :
( فَبِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ )(167)
به ( برکتِ ) رحمت الهى در برابر آنان [ مردم ] نرم و ( مهربان ) شدى ! و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند .
باز مى فرماید :
( لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمٌ )(168)
به یقین ، رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان ، رئوف و مهربان است .
به خواست خدا بعداً خواهیم دید که « اُذُن » ( خوش باور ) بودن یعنى احترام به گفته هاى دیگران گذاشتن و بى جهت ابراز عدم اعتماد به آنان ننمودن ، وهمچنین نرمش و ملایمت و مهربانى و دلسوزى در حق دیگران و مشکلات آنها را مشکل خود تلقى نمودن چه اثر عمیقى در نفوذ در افکار دیگران دارد .
همچنین در سیره پیغمبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم : « همیشه آغاز به سلام مى کرد ، و اگر کسى او را براى کارى معطل مى نمود او صبر مى کرد تا وى منصرف گردد ، و هنگامى که دست به دست کسى مى داد او را رها نمى کرد تا وى اقدام به جدایى کند ، افراد حتى کودکان را به « کنیه » ( بهترین نامها نزد عرب ) صدا مى زد ، و هرگز در میان جمع یاران بصورتى که بر دیگران برترى داشته باشد نمى نشست . . . »(169)
اثر هریک از این امور اخلاقى براى تحت تأثیر قرار دادن دیگران نیز بخواست خدا در بحثهاى آینده روشن خواهد شد .
7 ـ ناگفته پیداست که در این بحث ـ مانند همه بحثهاى اجتماعى و هدفى ـ هرگز نباید از وسائل و طرق غیر صحیح براى رسیدن به مقصود ، که نفوذ در دیگران است ، استفاده نمود ، بنابراین تنها طرقى باید ارائه داده شود که هم خود صحیح باشد و هم به منظور نیل به هدف صحیحى مورد استفاده قرار گیرد .

 

برگرفته از کتاب :

زندگی در پرتو اخلاق
نویسنده : آیت الله ناصر مکارم شیرازی